حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ
تا دم مرگ3 [=پایان زندگی و رفتن به زیر خاک].
3 - سعدی خاطرهای از دیدار با سوداگری ثروتمند را در یکی از سفرهای خود نقل میکند که شمّهای از سرمایه در گردش خود در سراسر جهان و داراییهایش را برمیشمرد و پس از شرح تجارتهای سودآور و سفرهای تفریحی آیندهاش، از سعدی درخواست میکند تو نیز شمهای از آنچه در سفرهایت دیدهای یا شنیدهای بازگو، که به اجمال فرمود:
آنشنیدستیکه درصحرای غور
بــار سـالاری بیفتـاد از سُتور
گفـت چشـم تنـگ دنیـا دار را
یا قناعت پُرکند یا خاکگور
خاطره سعدی تعلّق به 8 قرن قبل دارد، شادروان شریعتی نیز جمله کوتاه گویایی در وصف دنیای مصرفی زمان ما دارد: «فدا کردن آسایش برای به دست آوردن وسایل آسایش!!» این تلاش و تشنگی در جمعآوری مال همان وصف قرآنی «الَّذِی جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ» [همزه 2 (104:2) ]، و «وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا» [فجر 20 (29:20) ] میباشد.
به راستی تا کی آدمی از خواب گران سرگرمی و فزونطلبی بیدار خواهد شد و تا کی از بند بازیچههای آمال و آرزوهای بیپایان رها خواهد گشت؟ به نظر میرسد مادام که مرگ را از نزدیک احساس نکرده باشد، از خواب غفلت بیدار نخواهد شد. بیتفاوتی در برابر قیامت و حساب و کتابِ آن، ناشی از کوتاهی بینش انسان است. اگر اندکی علم و آگاهی نسبت به خطیر بودن آینده قیامت داشت، همچون حذر از خطرات محسوس و مشهود دنیایی از آن نیز حذر میکرد. به بیان هشدارآمیز مولوی:
یادِ صُنْعت فرضتر یا یاد مرگ
مرگ مانند خزان تو اصل بـرگ
سالها این مرگ طبلک میزنـد
گـوشِ تـو بیگاه جُنبش میکنـد
گوید اندر نزعِ از جان، آه مرگ
اینزمانکردت زخود آگاه مرگ
این گلوی مرگ از نعره گرفت
طبل او بشکافت از ضربِ شگفت
در دقایـق خـویش را در بافتـی
رمـز مـردن ایــن زمــان دریـافتـی [دفتر 6- ابیات 778 به بعد]