وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ
و این [فرمان] که روی خویش 113 [=هدف و رویکرد زندگیات] را حق گرایانه 114 [=خالص از شرک] برای دین [توحیدی] به پا دار 115 و هرگز از مشرکان مباش.
113- معنای ظاهری «وجه»، همان چهره و روی آدمی است، اما از آنجائی که روی آوردن به هر چیز، نشانه رویکرد دل به آن است، معنای باطنی این کلمه اهداف و آرمانهائی است که به آن روی میآوریم. مثلا آنگاه که ابراهیم(ع) پس از روی آوردن به ستاره و ماه و خورشید و مشاهده افول آنان، به آفریدگار آنها روی آورد، گفت: «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ...» [انعام 79 (6:79) ]، مسلماً متوجه ساختن وجه خود، همان نگاه دل و هدفگیری در زندگی است. اصطلاحات: «ابتغاء وجه الله» [پیجوئی وجه خدا] و «یریدون وجه الله» [خواستن وجه خدا] که به کرّات در قرآن تکرار شده [از جمله: بقره 115 (2:115) و 272 (2:272) ، رعد 22 (13:22) ، روم 38 (30:38) و 39، رحمن 27 (55:7) ، انسان 9 (76:9) ، لیل 20 (92:20) ، و...] همان جهت و هدف خدائی است که مؤمن به آن روی میآورد.
114- حنیف از ریشه «حَنَفَ»، بیانگر انگیزه و میل از گمراهی به هدایت و از کجی به راستی است. به بیان قرآن، حنیف بودن معادل مشرک نبودن است [حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ- حج 31 (22:31) ] و یا اخلاص در عبادت [وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ- بینه 5 (98:5) ]. واژه مخالف حَنَفَ، جَنَفَ میباشد که نوعی تمایل معکوس را نشان میدهد.
بیشتر آدمیان در ارتباط با حق خونسرد و خنثی هستند و کمتر انگیزه و احساسی برای جستجو و گرایش به آن دارند. اما «حنیف» صفت مشبهه است و دلالت بر ثبوت چنین حالتی در شخص میکند. نمونه ممتازش در قرآن، ابراهیم خلیل(ع) است که چنین حالتی در شخصیت او حالت ثابت و راسخ یافته بود و تغییر و تحول باورهایش از ستاره و ماه و خورشید پرستی تا رویکرد به ربّ العالمین، نشانگر حق جوئی خالص او از همان دوران نوجوانی تا اواخر عمر و تسلیم به خدا در ذبح فرزند میباشد. در دو مورد باقیمانده [روم 30 (30:30) و یونس 105 (10:105) ]، واژه «حنیفاً»، هدفگیری حقگرایانه به سوی دین خدا را نشان میدهد: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا.
115- معنای اقامه [برپا داشتن] در «أَقِمْ وَجْهَکَ»، جدّی گرفتن ارتباط با خدا، اهمیت و اولویت دادن به آن و مراقب بر حُسن انجام آن است. مثل: اقامه وزن [عدالت در معاملات]، اقامه شهادت برای خدا، اقامه صلوه و...