ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِن قَبْلُ كَذَلِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ

سپس [در نسل‌های] بعد از او رسولانی [برانگیخته و برای هدایت] به سوی قومشان فرستادیم 85 که نشانه‌های روشن برای آنان آوردند، اما آنها حاضر نبودند به آنچه در [نسل‌های] گذشته تکذیب کرده بودند ایمان بیاورند. 86 این چنین بر دلهای متجاوزان [از حقیقت،] مُهر [=تعطیلِ تعقّل] می‌نهیم.87

85- «بعث» برانگیختگی است. برانگیختگی از خوابِ گران مرگ در روز بعثت، برانگیختگی از خواب شبانه، نیمروز یا خواب 313 ساله اصحاب کهف، و بالاخره برانگیختگی و بیداری یک انسان در جامعه‌ای خفته، که بعثت نامیده می‌شود. در این کلمه علاوه بر مفهوم برانگیختگی، انتخاب یا گزینش کسی برای انجام کار یا مأموریتی نیز نهفته است [ر ک به: کهف 19 (18:19) ، نساء 35 (4:35) ، بقره 129 (2:129) و 246 (2:246) ].

86- آنچه در زمان نوح مورد تکذیب قرار گرفته بود، همچون سنّت و عادتی به نسل‌های بعد منتقل گشته بود، تغییر عادت و اخلاق پدران و نسل‌های گذشته، و خلاف فرهنگ حاکم فکر و عمل کردن، استقلال شخصیتی و شجاعتی را طلب می‌کند که در معاصران پیامبران گذشته کمتر نمود داشته است. به این ترتیب تقلید و تبعیت از رسومات جا افتاده، کار را بر رسولان دشوار می‌ساخته است.

87- مُهر زدن، همچون مهر و امضای پایان نامه‌ها، نشانه خاتمه آن است. مطبوعات در روزگار گذشته به اوراقی گفته می‌شد که کلمات آن با کلیشه سُربی مهر ثابت می‌خورد. طبیعت آدمی نیز به صفات ثابت و شکل‌گرفته او گفته می‌شود. اما دل آدمی باید مرکز جریان آزاد اطلاعات، تجزیه و تحلیل و ارزیابی و قبول یا ردّ آنها باشد. اصطلاح «طبع قلب» در مواردی به کار برده می‌شود که شخص دچار دگماتیسم و تعصّب شده، هیچ فکر تازه‌ای را نپذیرد. نسبت دادن این فعل به خدا، به دلیل وابستگی همه فعل و انفعالات و نظام‌های مؤثر جهان به اراده اوست.