قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ

بگو،1 «او»2 [همان] اللهِ3 یکتاست.4

1 - فرمان «قل» [بگو]، از نظر زمانی و ترتیب نزول، نخستین فرمان ابلاغ پیامی است که در اولین سال بعثت در مکه به پیامبر نازل شده است. پس از آن 528 فعل «قُل» بار دیگر در قرآن تکرار شده است اما در هیچیک از آیات کوتاهی که پیش از این سوره نازل شده چنین فرمانی نیامده است. این فرمان از یک طرف برای تلقی حقیقتِ توحید و تلقین به خود پیامبر است، از طرف دیگر، اعلام شجاعانه مواضع توحیدی، در نظر و عمل، به مردمان شرک زده‌ای که از یکتایی خدا غافل‌اند.

2 - احساس پرستش و نیاز به معشوق و معبودی متعالی و مطلق و جامع همه ارزش‌ها و زیبایی‌ها [ذوالجلال و الاکرام]، از همان آغاز پیدایش نسل انسان و هبوط به زمین در فطرت آدمی نهاده شده است. نام «هو» که اشاره به همین هستی مطلق و برپا دارنده جهان [حیّ و قیّوم] است، نشانه گمشده‌ای مرموز در ضمیر آدمی است که سراغ او را در سنگ و چوب، انواع الهه‌ها و ارباب متفرقون و ایسم‌ها و ایدئولوژی‌های پراکنده گرفته و همچنان ملول و متحیّر در پی آن است. این گمشده همان است که مثنوی مولوی با حکایت از شکایت این جدایی آغاز شده است:
بشنـو از نـی چون حکایت می‌کند
از جدایـی‌ها شکایت می‌کند
کــز نَیِستــان تــا مــرا بُبــریـده‌اند
از نفیــرم مـرد و زن نالیده‌اند
سینـه خواهم شرحه شرحه از فراق
تـا بگویـم شـرح دردِ اشتیـاق
هرکسی‌کو دورماند‌از اصل‌خویش
بازجوید‌روزگار وصل‌خویش
ضمیر «هو» که در وصف آن خیر و کمال مطلق و سرچشمه هر حیات و حرکتی در قرآن آمده است، از هر فکر و خیال، وهم و گمان و صورت و تصویری که اندیشه آدمی ساخته آزاد است، تنها اشاره‌ای است به همو که مطلوب و مقصد و مقصود انسان مطلق‌گرا و بی‌نهایت طلبی است که خدا از روح خود در او دمیده و فطرت‌اش آن بی‌نام و نشان و غیر قابل تشبیه و تجزیه و ترکیب و تصویر را می‌جوید و به او اشاره می‌کند. نقش شیطان و شرک در همین است که برای آن بی‌همتا شریک و شبیه قرار دهد و به تکثیر و تعدّدش رساند.
شگفت آنکه نه تنها فرمان «قل» در این سوره برای نخستین بار به پیامبر صادر شده، بلکه نام اشاره «هُوَ» و نام جلاله «الله» نیز از نظر ترتیب زمانی نزول آیات، پیش از بقیه سوره‌ها در سوره توحید آمده است. درست است که قبل از این سوره، 6 پیام کوتاه وحی بر پیامبر نازل شده است [5 آیه ابتدای سوره علق (96:1) ، 7 آیه ابتدای مدّثر (74:1) ، 2 آیه ابتدای عصر (103:1) ، 6 آیه ابتدای ذاریات (51:1) ، 2 آیه ابتدای تکاثر (102:1) و 8 آیه ابتدای طور (52:1) - مطابق محاسبات کتاب سیر تحوّل قرآن، جدول 14]. اما در بخش‌های نازل شده فقط 4 بار نام «ربّک» آمده است. مثل: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ... اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ» [علق 1 (96:1) و 3]، «وَرَبَّکَ فَکَبِّر» [مدثر 3 (74:3) ] و «إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ» [طور 7 (52:7) ]. آری جمله مبارک «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ» بر سر آغاز همه سوره‌ها آمده است، اما این جمله فقط یکبار با سوره حمد در سومین سال بعثت [دو سال بعد از سوره اخلاص] نازل شده و پس از آن بر آغاز سوره‌ها نهاده شده است.
جالب آنکه اگر نام اشاره «هُوَ» برای نخستین بار در این سوره آمده، برای آخرین بار در آیه 255 سوره بقره (2:255) ، معروف به «آیه‌الکرسی»، در آخرین ماه‌های رسالت پیامبر نازل شده است: «اللهُ لا إِلَٰهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ... وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ». در سوره اخلاص اشاره «هُوَ» با نام «اللهُ الصَّمَد» آغاز می‌شود، و در سوره بقره صمدانیّت او با نام «حَیّ و قَیّوم» و «علی و عظیم» تفصیل داده می‌شود.
گرچه ضمیر «هُوَ» در قرآن به مراجع مختلفی برمی‌گردد، اما اگر منحصراً مواردی را که این مرجع به خدا برمی‌گردد [در: هُوَ، لَهُوَ، فَهُوَ، وَهُو] محاسبه کنیم، به رقم 290 می‌رسیم.

3 - «اله» به هر معبوی گفته می‌شود، اما با الف و لام معرفه، «الله» دلالت بر معبود یکتا و بی‌همتا می‌کند. نام جلاله «الله» [با احتساب بسم الله... سوره‌ها و 5 بار تکرار اللّهُم] جمعاً 2816 بار در قرآن تکرار شده است که جمع اعداد آن مساوی رکعات نماز می‌باشد [2+8+1+6 = 17]. این تعداد نه تنها از مجموع بقیه نام‌های نیکوی خدا در قرآن، که به واقع صفاتِ «الله» محسوب می‌شوند، بیشتر است، بلکه هیچ کلمه‌ای به این تعداد در قرآن تکرار نشده است. پس از آن، با فاصله زیادی مشتقات کلمه «قال» قرار دارد [1721 بار] و بعد از آن، نام ربّ [1000 بار: از ریشه رَبَبَ 980 ، و از ریشه رَبَوَ 20 بار].

4 - از 75 موری که وصف «اَحَد» [به صورت معرفه و نکره و با ضمایر مختلف] در قرآن تکرار شده، تنها در همین یک آیه است که این عنوان برای «الله» به کار رفته است. در عوض، عنوان «واحد» [یا واحداً] 21 بار در وصف خدا آمده است. مثل: «إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ» [انعام 19 (6:19) ]، «وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلاَّ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ» [مائده 73 (5:73) ]، «وَإِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ» [بقره 163 (2:163) ].
اَحَد دلالت بر یکی از میان جمع می‌کند، مثل: اِذا جاءَ اَحَدَکُمُ الْمُوت [هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسید]، که اشاره‌ای است به فردی از میان جمع. در این آیه چون از «ذات» باری تعالی، همچون بی‌نیازی و نزاییدن و زاییده نشدن و همتا نداشتن سخن می‌گوید، کلمه اَحَد را به کار برده است تا استقلال او را از آفریده‌ها نشان دهد. اما در مواردی که وصف «واحد» در مورد «الله» به کار رفته است، به «صفات» و اسماء نیکوی او همچون: الوهیت، ربوبیّت، خالقیت و مالکیت اشاره می‌کند که مشارکت‌پذیر و قابل تجزیه و تکثیر و تقسیم نیست. اگر در «اَحَد» توحید ذاتی خدا مورد نظر است، در «واحد» توحید رفتاری او را نشان می‌دهد که مطلقاً جزء ندارد و منفرد است.