مِن شَرِّ مَا خَلَقَ
از شرّ هرآنچه آفرید3
3- خداوند البته شرّ نمیآفریند، اما به دلیل نسبی بودن امور، چیزی که در اصل خیر است، میتواند موجب شرّ گردد؛ مثل گرگ برای گوسفند؛ آتش برای خرمن. دنیا دارِ تضاد و تزاحم است و در تلاش برای بقاء و تکاپوی روزی است که رشد و کمال حاصل میشود. چنگ و دندان برای درندگان ضرورت زندگی است و نیز برای صید آنها! تا در چالش بقاء چُست و چالاک شوند.
با آگاهی به این حقیقت که از اراده آفریدگار و عالم امر شرّی برنمیخیزد و شروری که در عالم واقع میشود ناشی از عملکرد خود انسانها و غرایز موجودات و فعل و انفعالات طبعیت است، بینشی به آدمی میبخشد که نه نومید و ناسپاس گردد، و نه منشأ دوگانهای برای تحوّلات جهان قایل شود. در این صورت هر کارِ خسرو را شیرین میبیند [دفتر اول مثنوی ابیات 582، 1789، 1790 و 1850 به بعد]:
عاشقـم بـر قهر و بـر لطفش به جِدّ
بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
ناخـوش او خـوش بُوَد در جان من
جــان فدای یــار دل رنجــان مــن
عاشقم بر رنج خویشو دردخویش
بهــر خـوشنـودی شـاه فرد خویش
آن که او بستــه غــم و خنـده بُـوَد
او بـدیــن دو عــاریت زنــده بُــوَد
باغ سبــز عشــق کاو بـی منتهاست
جزغم وشادی در او بسمیوههاست
عاشقی زین هردو حالت برتر است
بـیبهـار و بیخـزان سبـز و تر است