مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ
[اعم از عوامل] بیگانه و آدمیان8
8- نام اصلی آدمیان، که به تنهایی حدود دو برابرمجموع بقیه نامهای آن [ بنی آدم، انام، بشر، بریّه، انس و انسان ] در قرآن تکرار شده [241 بار]، «ناس» است، ناس عنوانی عام است، مثل «مردم» در زبان فارسی، یا «قوم» در زبان عربی. در قرآن 19 بار خطاب «یَا أَیُّهَا النَّاس» آمده است، یعنی: ای مردم، اعم از عرب و ترک و فارس و شرقی و غربی.
«ناس»، با «انسان» [و انس] فرق دارد؛ ناس از ریشه «نَوَسَ» و انسان از ریشه «اَنَسَ» میباشد. در کلمه نَوَسَ، نوسان یعنی تحرک و پویایی و جنبش نهفته است؛ این موجود از هزارههای پیش، کوه و دشت و دریا را درنوردیده و توانسته به همه قارهها مهاجرت کند و با همین کنجکاوی و تحرّکش امروز از جوّ زمین خارج شده و به افلاک سر میکشد!
اما کلمه انسان [و اِنس] با اُنس گرفتن همخانواده است، اُنس و الفت، احساسات و عواطف و تمایل به آشنایی و زندگی اجتماعی و علاقه به دورهم جمع شدن و گپ وگفتگو کردن ویژه انسان است [احزاب 53 (33:53) ، نور 27 (24:27) ]، در کلمه ناس، هویت اجتماعی آدمی و در کلمه انسان ساختار جسمی و روحی و شخصیت مسقل فردی، مثبت یا منفی، آن مورد نظر است.
ناس و انسان کلمات متقابلی دارند؛ ناس همواره مقابل«جِنّه» و انسان همواره مقابل «جانّ» آمده است. مثل: «خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ، وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ »
گفته میشود جانّ جمع جنّ است که دلالت بر نوعی ناشناختگی، غریبه و نامأنوس بودن میکند، جالب این که مار و اژدها را نیز قرآن [در تبدیل عصای موسی]، «جانّ» نامیده که نمادی است از پنهان، ناخواسته و ترسناک بودن آن [نمل 10 (27:10) ، قصص 31 (28:31) ].
«انسان» دلالت بر ویژگی ذاتی نوع آدمی و «اِنس» دلالت بر فرد آن می کند و کلمه انس 14 بار در قرآن در برابر «جن» [مفرد جان] آمده است. ناس مردمند و جِنّه دلالت بر بیگانگی یا عوامل و موجودات بیگانه میکند.
منکران پیامبران آنها را ساحر، کاهن و مجنون، و مشرکین معاصر پیامبر اسلام نیز او را جنزده و مجنون مینامیدند، منظورشان این بود که سخنانش از جنس سخنان مردم نیست، بلکه دیو و دَد و موجوداتی ناشناخته در روحش حلول کرده اند [مؤمنون 25 (23:25) و 70 (23:70) ، سبا 8 (34:8) ]. اما خدا پاسخشان میدهد: آیا تفکر نمیکنند که هیچگونه آشفتگی در دوست مصاحبشان نیست و او جز هشدار دهنده آشکاری نمیباشد؟ اعراف 184 (7:184) و سبا46 (34:46) - «اوَلَمْ یَتَفَکَّرُوامَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّهٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِیرٌ مُبِینٌ».
کلمه «جِنّه» شامل باورهای مبتنی بر اوهام و خیالات نیز میشود؛ مشرکین با همین باورهای بی اساس میان خدا و آنچه می پرستیدند [از بتها گرفته یا طاغوتها و فرعونها]، نسبتی برقرار میکردند و آنها را سایه خدا، واسطه خدا، فرزند خدا و... میشمردند: صافات 158 (37:158) - «وَجَعَلُوا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الْجِنَّهِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّهُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ». به طور خلاصه «ناس» در برابر «جِنّه»، «انس» در برابر «جنّ» و «انسان» در برابر «جانّ» میباشد.