وَيَاقَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُم مُّلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ
و [گفت] ای قوم من، از شما در برابر آن [رسالتم] هیچ مالی نمیخواهم، 29 پاداش من تنها بر عهده خداست، و [در ضمن، من به خاطر خوشایند شما] طردکننده کسانی [از طبقات فقیر و محروم] که ایمان آوردهاند نیستم، 30 چراکه آنان ملاقات کننده پروردگارشاناند، 31 بلکه شما را [با چنین انتظار و درخواستی] در جهالتورزی میبینم.32
29- در قرآن به کرّات بر «اجر» نخواستن رسولان در ازای رسالتشان تأکید شده است، آیه 29 این سوره (11:29) به طور استثناء بر «مال» نخواستن آنها از مردم اشاره شده است [وَیَا قَوْمِ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللهِ...] و آیه 72 سوره مؤمنون (23:72) بر خرج نخواستن رسول [أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ]. شگفت اینکه نه تنها در نیمه دوم همین آیه [إِنْ أَجْرِیَ] کلمه اجر آمده، بلکه در آیه 51 این سوره (11:51) نیز [یَا قَوْمِ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى الَّذِی فَطَرَنِی أَفَلا تَعْقِلُونَ] همچون بقیه 18 مورد، سخن از «اجر» به میان آمده است، عدم درخواست مال منحصراً در همین سوره آمده است. دلیل این استثناء برای این قلم معلوم نیست، همین قدر میتوان گفت اگر به جای کلمه «مال» کلمه «اجر» در آیه 29 آمده بود، نظم آماری حروف مقطعه «الر» که مضربی است از عدد 19 مختل میشد [حرف لام یک رقم کمتر و حرف راء یک رقم بیشتر میشد]. نکته دیگر اینکه درست در 19 آیه بر پاداش نخواستن رسولان اشاره شده است [انعام 60 (6:60) ، یونس 72 (10:72) ، هود 29 (11:29) و 51 (11:51) ، یوسف 104 (12:104) ، مؤمنون 72 (23:72) ، فرقان 57 (25:57) ، شعراء 109 (26:109) ، 127 (26:127) ، 145 (26:145) ، 164 (26:164) ، 180 (26:180) ، سبا 47 (34:47) ، یس 21 (36:21) ، ص 86 (38:86) ، شوری 23 (42:23) ، محمد 36 (47:36) ، طور 40 (52:40) ، قلم 46 (68:46) ] که 18 مورد آن عدم درخواست اجر توسط رسولان و یک مورد [محمد 36 (47:36) ] اجر نخواستن خدا از بندگان است.
30- آیات 111 (26:111) تا 114 سوره شعراء [قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَکَ وَاتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ قَالَ وَمَا عِلْمِی بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ إِنْ حِسَابُهُمْ إِلاَّ عَلَى رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِینَ] نیز درباره همین درخواست منکران از نوح است. عجیب آنکه پس از گذشت هزارهها، معاصران پیامبر اسلام همچنان همین درخواست را از او داشتند: انعام 52 (6:52) - وَلا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَیْکَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِـمِینَ.
31- «لقاء پروردگار» را اغلب مترجمان ملاقات خدا در روز قیامت و رستاخیز شمردهاند، هر چند این معنا در مواردی صدق میکند، اما به نظر میرسد لقاء ربوبی تنها در آخرت نیست، وقتی خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است، امکان برقراری ارتباط [ملاقات] با او همواره برقرار میباشد. لقاء ربوبی، همین نزدیک شدن و پیوند بنده با پروردگار است. همچنانکه دانشآموز با گوش سپردن به تدریس معلم و خواندن هر کلمه از کتاب او، به درک و فهم و ملاقات [تلاقی، تلقی، القاء...] مرتبهای از هویت علمی معلم نزدیک میشود، ما نیز اگر گوش دل به کلام حق سپرده باشیم و به آن عمل کنیم، پله پله به لقای او نزدیک میشویم.
مشرکین از آنجائی که امکان ارتباط با خدا را جز از طریق بُتها، که آنها را شفیع و واسطه میشمردند، ممکن نمیدانستند، نزول مستقیم و بیواسطه وحی به بشری عادی، به خصوص پیامبری یتیم و فقیر، یعنی «نبوّت» را باور نمیکردند و پیش خود میپنداشتند که اگر چنین ارتباطی امکانپذیر باشد، چرا بر ما که ثروتمندتر و قدرتمندتر هستیم نازل نشده است!؟
32- قرآن واژه «جهل» را در موارد زیادی مقابل «حلم» قرار داده است، نه «علم». از نظر تئوری، جهل مقابل علم است، اما در عمل، غلبه غرایز خشم و شهوت و هوی و هوس بر عقل را «جهل» و تسلط عقل بر احساسات را نشانه «حلم» میشمرند.