وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَاأَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِّـمَا يَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ
و پدر و مادرش را بر تخت [صدارت] بالا برد 89 و همگی در برابر او [=یوسف] سجده [=ابراز فروتنی و احترام] کردند 90 و گفت: پدرم، این تأویل رؤیای پیشین من است که پروردگارم آن را تحقق بخشید، و [در این دوران سخت] چه احسانی پروردگارم به من کرد؛ آنگاه که از زندان آزادم کرد و شما را از بادیه -پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم فتنه انگیخت- [به این سرزمین] آورد. 91 به راستی که پروردگار من بر هر چه خواهد لطیف است 92 [=به ظرائف و جزئیات نظر دارد]، به راستی که او بس دانای حکیم است.
89- بالا بردن پدر و مادر بر تحت صدارت، که جایگاه خودش بود، نشان از تواضع و فروتنی یوسف نسبت به والدین خود میکند که نخواست در جایگاهی بلندتر از آنان بایستد. در ضمن در رؤیای کودکی یوسف، ماه و خورشید برفراز او قرار داشتند.
90- اگر سجده تمامی موجودات جهان برای آفریدگار هستی، به فرمان او درآمدن، و سجده ملائک به آدم، در خدمت رشد و کمال او قرار گرفتن است، سجده پدر و مادر و برادران برای یوسف نیز زمینه و وسیله شدن برای رشد و کمال او بوده است؛ نقش مثبت والدین در این ماجرا قابل فهم است، نقش منفی و حسادتآمیز برادران را چگونه میتوان توجیه کرد؟ اگر او را در چاه نمیافکندند، آیا پای یوسف از روستائی در کنعان به خانه صدر اعظم مصر و کسب اطلاع و علم و دانش در عالیترین ردههای حکومتی باز میشد؟... اگر او را به زندان نیفکنده بودند، آیا شناختی به طبقات محروم و زجر و زندان کشیده پیدا میکرد و میتوانست کاخ و کوخ و آزادی و اسارت را توأماً تجربه کند؟ آیا میتوانست با تأویل خواب پادشاه، یک ملت را از قحطی هفت ساله نجات بخشد؟ به نظر میرسد طوفانهای دریای زندگی، اگر زاویه بادبان را درست تنظیم کرده و قطبنمای جهتیابی و فرمان هدایت را از دست نداده باشیم، بهترین زمینه را برای رسیدن به مقصود مهیا میسازند.
91- همچنانکه داخل شدن میکرب یا غذای مسموم به بدن موجب اختلال در نظام طبیعی آن و بیماری میگردد، شیطان نیز با تحریکاتش در مناسبات انسانها، ایجاد اختلاف و مشاجره میکند و فضای دوستی را مسموم میسازد. این واژه در 4 سوره قرآن [اسراء 53 (17:53) ، اعراف 200 (7:200) ، فصلت 36 (41:36) و یوسف 100 (12:100) ] تکرار شده و همواره فعل «نزع» به شیطان نسبت داده شده است. روشنترین مورد آن، «نزع شیطان» در میان برادران یوسف است که جور و جفای زیادی را موجب گردید. در اینجا یوسف خطا کاریها را به تحریک شیطان در روابط خود با برادرانش نسبت داد و نخواست آنها را فریب خورده شیطان بنامد.
92- معنای واژه «لطیف» در قرآن با آنچه امروز میفهمیم تفاوت بسیار دارد. در کلمه لطف نوعی ظرافت، دقت، رفاقت و مدارا، در اشیاء و امور، یا گفتار و کردار، وجود دارد. مثل پارچه نازک و لطیف، یا رعایت دقت و ظرافت در جزئیات رفتار. در قرآن آمده است که اصحاب کهف به کسی که او را برای خرید به شهر میفرستاند، از ترس آنکه مبادا شناخته و دستگیر شود، توصیه مؤکد کردند با «لطافت» عمل کند یعنی با احتیاط کامل و با مراقبت و هوشیاری در میان مردم ظاهر شود.