وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَابُشْرَى هَذَا غُـلَامٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ

و [از سوی دیگر] کاروانی آمد و آب آورشان را فرستادند [تا آبی از چاه برگیرد] و او دلو خویش افکند [و چون برون آورد] گفت: هان مژده! این پسرکی است، 22 و او را به عنوان کالائی [برای فروش] پنهان ساختند [تا بین راه شناخته نشود] و خدا بر آنچه می‌کردند آگاه بود.

22- مولوی خروج یوسف از چاه را تمثیلی برای رستاخیز و خروج آدمی از گور گرفته است [دیوان شمس]:

کدام دانـه در زمیـن فرو رفت و نَرُست
چرا به دانه انسانت این‌گمان باشد
کدام دلو فرورفت‌درچاه و پُرنامد برون
یــوسف جـــان را چرا فغان باشد