وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ
آن شخص مصری که او را خرید، 24 [آنگاه که در سیمایش آثار نجابت و نیکوئی یافت] به همسرش گفت: مقام او را گرامی دار، چه بسا نفعی به ما برساند، یا او را به فرزندی بگیریم. و بدینسان یوسف را در آن سرزمین امکانات [=رشد و تعالی شخصیتی] بخشیدیم 25 تا [در تجربه روزگاران] تأویل رؤیاها [=پیشبینی حوادث آینده] را به او بیاموزیم و خدا بر کار خویش [به رغم غلبه ظاهری ظالمان] مسلط است، ولی بیشتر مردم نمیدانند 26 [که در پس ظواهر، چه حقایقی نهفته است].
24- در تورات، کتاب پیدایش، از باب 37 تا 50 که یکسره درباره یوسف است. در باب 37 آمده است فوطیفار که یوسف را خرید، یکی از افسران فرعون و رئیس محافظان دربار بود.
25- باز به نقل تورات [باب 39] یوسف که مورد لطف اربابش قرار گرفته بود، طولی نکشید که فوطیفار او را بر خانه و کلیه امور تجاری خویش ناظر ساخت، شگفت آنکه یوسف از عمق چاهِ تاریک و تنهائی، به امکانات گستردهای در سرزمین مصر، به لطف الهی دست یافت.
26- در قرآن 45 بار «اکثرهم» تکرار شده که بیش از همه [15 بار] اکثرهم لا یعلمون آمده است، پس از آن [11 بار] اکثرهم لا یؤمنون و به ترتیب: لا یعقلون، یفسقون، لایشکرون، یجهلون، کاذبون، کارهون، لایسمعون و مشرکین آمده است.