وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ

و به یکی از آن دو، که می‌پنداشت نجات می‌یابد، گفت: [زندانی بودن بی‌دلیل] مرا نزد اربابت [=فرعون] یادآوری کن. اما [به دلیل اشتغال در مجالس بزم و میگساری دربار] شیطان این یادآوری را از خاطرش برد و باعث شد که [یوسف] چند سالی در زندان بماند.

و به یکی از آن دو، که می‌پنداشت نجات می‌یابد، گفت: [زندانی بودن بی‌دلیل] مرا نزد اربابت [=فرعون] یادآوری کن. اما [به دلیل اشتغال در مجالس بزم و میگساری دربار] شیطان این یادآوری را از خاطرش برد و باعث شد که [یوسف] چند سالی در زندان بماند.