وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُـولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ

ما هیچ رسولی را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [پیام خدا را] به روشنی برای آنان بیان کند؛ آنگاه خدا [با اختیاری که به انسان عنایت کرده، برحسب عملکرد آدمیان] هرکه را خواهد درگمراهی رها می‌کند و هرکه را خواهد [=شایسته بداند] رهبری می‌کند 6 و او قدرتمند حکیم است.7

6- همچنان که معنای هدایت، نه راه‌نمائی، بلکه «راه بری»، به معنای رساندن به مقصود است، ضلالت نیز، نه گمراه کردن، بلکه ترک رهبری در وصول به مقصود است. البته خداوند، نه بی‌جهت کسی را رهبری می‌کند و نه از آن محروم می سازد. بلکه چون خدا علت‌العلل و وضع کننده همه قوانین است، هدایت و ضلالت را به خود نسبت می‌دهد، ولی همه این حالات وابسته به اعمال خود ماست. یعنی تقوا، ایمان، احسان و اسلام [تسلیم نفس] به مقصد می‌رساند و ظلم و تعدّی و تجاوز از آن محروم و دور می‌سازد.

7- صفت «عزیز» در زبان عربی، دلالت بر عزّت مطلق، یعنی ابرقدرت بودن می‌کند که دستی بالای دست او نیست. از این نظر به شاهان نیز «عزیز» می‌گفتند. مثل عزیز مصر [فرعون]. زمین بلندی را که آب بر آن سوار نمی‌شود نیز «عزاز» می‌گویند. اما صفت حکیم دلالت بر محکم و استوار و مبرای از عیب و نقص بودن می‌کند، همچون جسم محکمی که نشکن و یکپارچه باشد. خدا حکیم است، چون کارش کامل است و رخنه و راهی برای نفوذ خرابی و نقص در آن نیست.