ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَى فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَّدْحُورًا
این [مجموعه اخلاقی دهگانه] از جمله حکمتهائی است که پروردگارت بر تو وحی کرده است؛ 48 هرگز با خدای یکتا معبود دیگری قرار مده که ملامت شده و مطرود به دوزخ افکنده شوی. 49
48- منظور از تعلیم حکمت، آموزش فلسفه و ذهنگرائی نیست، معنای حکمت در قرآن، عمدتاً جنبه عملی [نه نظری] دارد و دلالت بر «رفتار و منش» خردمندانه و خداپسندانه میکند. فردی ممکن است علم و دانش نداشته باشد، ولی رفتار و مناسبات اخلاقیاش با دوست و دشمن «حکیمانه» باشد، معنای حکمت متأسفانه در همان دوران آشنائی متفکران اولیه مسلمان، همچون ابنسیناها با فلسفه یونان، از معنای اصیل و عملی و قرآنی خود منحرف شد و جنبه نظری یافت. واژه «حکمه» 20 بار در قرآن تکرار شده که 10 مورد آن همراه کتاب آمده است [یعلمهم الکتاب و الحکمه] و این دو، دو بال پروازند. تعلیم کتاب، آموزش قوانین و نظامات [در تشریع و تکوین] است و تعلیم حکمت، آموزش اخلاقیات در ارتباط با خدا و خلق و رفتار و عملکرد آدمی. توصیههای لقمان به فرزندش دقیقاً بر همین اخلاقیات تکیه دارد. سوره اسراء نیز که ده توصیه اخلاقی بسیار مهم را مطرح میسازد [و گویا اشاره به همان ده فرمان حضرت موسی باشد] با این جمله ختم میشود: «ذَلِکَ مِمَّا أَوْحَى إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَهِ» [اینها از جمله حکمتهائی است که پروردگارت بر تو وحی کرده].
49- این مجموعه با توحید آغاز و با توحید ختم میشود و تکرار آن در ابتدا و انتهای این مجموعه نشانگر اهمیت کلیدی آن است.