وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِـمِينَ إِلَّا خَسَارًا

و ما از [سرچشمه هدایتِ] قرآن آنچه شفا و رحمتی برای مؤمنان باشد [در سطح درک و فهم آنان] نازل می‌کنیم، 97 و ستمگران را [که از درِ عناد و مقابله با مؤمنان برمی‌آیند، قرآن] جز زیان نمی‌افزاید. 98

97- وصف «شِفَاء» در مورد قرآن، علاوه بر این سوره، دو بار دیگر در کتاب الهی آمده است، یکبار به همراه «موعظه» [یونس 57 (10:57) - ...قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِـمَا فِی الصُّدُورِ...] و بار دیگر به همراه «هدایت» [فصلت 44 (41:44) - ...قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ...] و در این سوره به همراه «رحمت».
تقدّم و تأخر این اوصاف قابل توجه است؛ گام نخست «موعظه» [پند و اندرز] یا هدایت [راه بَری] است، اگر پذیرفته گردد، «شفاء» حاصل می‌شود. پس از شفای از کِبر و غرور و سایر رذائل اخلاقی است که آدمی مشمول «رحمت» می‌گردد.
در نهج‌البلاغه آمده است که قرآن داروی دردهای شما و نظم امورتان است [خطبه 158]. در خطبه‌های دیگری نیز به شفابخش بودن قرآن اشاره شده است، از جمله: 176 [فَإِنَّ فِیهِ شِفَاءً مِنْ أَکْبَرِ اَلدَّاءِ وَ هُوَ اَلْکُفْرُ وَ اَلنِّفَاقُ وَ اَلْغَیُّ وَ اَلضَّلاَلُ]، 156 [فَإِنَّهُ اَلْحَبْلُ اَلْمَتِینُ وَ اَلنُّورُ اَلْمُبِینُ وَ اَلشِّفَاءُ اَلنَّافِعُ]، 198 [وَ شِفَاءً لاَ تُخْشَى أَسْقَامُهُ]، 214 [فِیهِ کِفَاءٌ لِمُکْتَفٍ وَ شِفَاءٌ لِمُشْتَفٍ]، 110 [وَ اِسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ اَلصُّدُورِ]، 152 [فِیهِ شِفَاءُ اَلْمُسْتَشْفِی وَ کِفَایَهُ اَلْمُکْتَفِی].

98- زیان آور بودن قرآن برای ستمگران ممکن است تعجب‌برانگیز باشد؛ چگونه کتابی سعادت‌بخش ممکن است خسارت‌بخش باشد؟ این همان تناقض ظاهری است که درباره مثنوی هم گفته شده:

مثنوی او چون قرآنِ مدل
هادی بعضی و بعضی را مُضِّل.
این حقیقت برگرفته از آیه 26 سوره بقره (2:26) [...یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ] است که هدایت را امری دوطرفه و وابسته به عملکرد آدمی در قبال آن شمرده است. نکته بسیار مهم، غفلت از معنای قرآنی «هدایت» است که ترجمه لغوی «راهنمائی» رساننده بار معنائی آن نمی‌باشد. راهنمائی همان «راه»نمائی و نشان دادن راه است، اما هدایت «راه»بَری و رساندن به مقصود می‌باشد که تنها با تبعیت رهرو از رهبر تحقق می‌یابد، بنابراین طبیعی است که اگر کسی ظلم کند، حتی اگر بهترین قرآن شناس هم باشد، به هدایت، یعنی به مقصد سعادت نمی‌رسد. در این آیه «ظلم» را مانع هدایت شمرده، در آیه 26 سوره بقره (2:26) «فسق» یعنی خروج از حریم شریعت و قانون را و در توبه 125 (9:125) [وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ...] بیمار دلی را.
غفلت دیگر، محدود شناختن «ایمان» به اظهار زبانی و ادای شهادتین است، درست است که ایمان از باور قلبی و اظهار زبانی آغاز می‌گردد، اما اصل ایمان عمل است، عملی صادقانه و خالصانه. نکته مهم این است که در این آیه، ایمان را مقابل ظلم [نه کفر] قرار داده و رفتار نیکو را شرط شفا و رحمت شمرده است.