ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِـمَا لَبِثُوا أَمَدًا
سپس بیدارشان کردیم 10 تا بدانیم 11 کدامیک از دو گروه [=کهف و رقیم] بر مدّت درنگشان [در غار] حسابگرتر است [=بهتر تشخیص میدهد که چه مدّتی در خواب بوده].12
10- «بعث» برانگیختگی است. برانگیختگی از خوابِ گران مرگ در روز بعثت، برانگیختگی از خواب شبانه، نیمروز یا خواب 309 ساله اصحاب کهف، و بالاخره برانگیختگی و بیداری یک انسان در جامعهای خفته، که بعثت نامیده میشود.
11- افعال: «لِیعلَم» [تا بداند]، «لِنعلم» [تا بدانیم]، و «لمّا یعلم» [هنوز ندانسته است] که 11 بار در مورد «علم خدا» در قرآن آمده است [بقره 143 (2:143) ، آلعمران 140 (3:140) و 142 (3:142) و 166 (3:166) و 167 (3:167) ، مائده 94 (5:94) ، توبه 16 (9:16) ، کهف 12 (18:12) ، سبا 21 (34:21) ، محمد 31 (47:31) ] تماما در اغلب ترجمههای موجود از معنای ظاهری خود، به اتکاء دیدگاهی تفسیری برگردانده شدهاند.
در حالی که اگر خدا میخواست میتوانست به جای «لَنعلمَ» [تا بدانیم]، افعال: «لَنَعلمُ» [حتما میدانیم- حاقه 49 (69:49) ]، را به کار میبرد. و یا به جای: «لِیعلم الله» [تا خدا بداند]، افعال تاکیدی: «لَیعلَمَ» [حتما خدا میداند] را به کار میبرد. مسلما در این تفاوتها، دلایلی وجود دارد که ما مجاز به نادیده گرفتن آنها و تغییرشان، به اتکاء نظریات بشری، در ترجمه نیستیم.
علت این تفسیر و تحریف لفظی، تعارضی است که برخی مترجمان در ترجمه ظاهری «تا خدا بداند» با علم مطلق خدا، که بر گذشته و حال و آینده اشراف دارد، میبینند، درست است که خدا خالق زمان و مکان است و نیازی به گذشت زمان و تجربه عمل آدمیان برای شناخت ندارد، اما به استناد: «ابی الله ان یجری الامور الاّ باسبابها» [خدا امتناع دارد که امور را جز از مجرای اسباب آنها بگذراند]، کار طبیعت و عالم انسانها را در بُعد زمان و تأثیر آن [در تغییر، تحول و تحقق تدریجی] قرار داده و به زبان بشری و درک و فهم ما از ابعادی که در آن زندگی میکنیم سخن گفته است.
ناگفته نماند برخی را عقیده بر آن است که اعمال انسان به دلیل اختیاری که خدا به او عنایت کرده، مستقل و آزاد از نظامات اجباری از پیش تعیین شده میباشد، بنابراین تا عملی از او سر نزند، چیزی در علم خدا تحقق نمییابد و باید امتحان بدهد تا خدا بداند [والله اعلم].
12- هدف از به خواب بردن و بیدار کردن اصحاب کهف پس از 309 سال [با توجه به لام غایت در آیات 12 و 19]، ظاهراً پاسخ به سؤال مقدر «مدّت زمان مرگ تا قیامت» و فقدان ادراک گذشت زمان یا توقف آن از نظر انسان میباشد، که در ارتباط با موضوع قیامت و رستاخیز مردگان حائز اهمیت کلیدی است. قرآن مسئله درنگ تا رستاخیز را هم از زبان زندهشدگان در دنیا [بقره 259 (2:259) ، کهف 19 (18:19) و 25 (18:25) و 26 (18:26) ] مطرح کرده و هم از زبان زندهشوندگان در آینده قیامت [طه 103 (20:103) و 104، مؤمنون 112 (23:112) و 113 و 114]، و هم به عنوان احساس همه آدمیان در آخرت [اسراء 52 (17:52) ، روم 55 (30:55) ، یونس 45 (10:45) ، احقاف 35 (46:35) و نازعات 46 (79:46) ].