وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا
و [به یاد آور] آنگاه که موسی به جوان [همراه] خود گفت: 78 پیوسته [به جستجوی خود برای یافتن آن بنده عالم] ادامه خواهم داد تا به محل تلاقی دو دریا 79 برسم، هر چند زمان بس درازی بگذرانم.80
78- «فَتَی» به نوجوان گفته میشود. گویند این نوجوان «یوشع بن نون» بوده که پس از موسی به مقام پیامبری بنیاسرائیل نائل شده است. ذکر همراهی این نوجوان با موسی، در سفری که خود موسی به دنبال مرشد و مقتدائی دیگر میگشت، بیانگر سلسله مراتب علم و ایمان است. ظاهراً نسیان و فراموشی این نوجوان منشأ خیر و برکتی برای موسی شد و او را به مرادش رساند. آیا ذکر این ماجرا حاوی این پند و پیام نیست که وَفَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ [یوسف 76 (12:76) ]؟
79- «مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ» به محل تلاقی و به هم پیوستن دو بحر [رود و دریا] گفته میشود. این دو دریا را دریای سرخ و مدیترانه گفتهاند که از طریق خلیج عقبه در ناحیه شرقی صحرای سینا و خلیج سوئز در ناحیه غرب به هم میپیوندند که نباید از سرزمین فلسطین و مکان زیست موسی خیلی هم دور بوده باشد. اما باید دید ذکر محل جغرافیائی حاوی چه نکته هدایتی است و چه ارتباطی میان این نقطه جغرافیائی با کسی که موسی به دنبالش بوده وجود داشته است؟ از طرفی موضوع دو دریا [بحرین- بحران] 5 بار در قرآن آمده است که به غیر از این آیه، 4 مورد دیگر [رحمن 19 (55:19) ، فاطر 12 (35:12) ، فرقان 53 (25:53) ، نمل 61 (27:61) ] تماماً درباره آبهای شور و شیرین دریاها و رودخانهها میباشد که درهم مخلوط میشوند.
آیا مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ میتواند تداعی کننده تلاقی دو جریان متفاوت حق و باطل، شور و شیرین یا شریعت و طریقت باشد؟ حضرت موسی مطابق موازین شریعتی که خدا در تورات بر او نازل کرده بود عمل میکرد و آن بنده عالم [خضر] مطابق طریقتی که خدا منحصراً به او تعلیم داده بود. شریعت عام است و طریقت خاص، تلاقی این دو نوع هدایت در این قصه حاوی نکات عبرتآموزی است. در شریعت که برای همگان است، پیروی چشم و گوش بسته و مقلدوار ممنوع است و موسی نشان داد به هیچ وجه در برابر کاری که در شریعت او ممنوع است سکوت نمیکند. اما خضر که مأموریتهای ویژهای در طریقت خود داشت، نه داعیه پیامبری و تشکیل اُمت کرده بود و نه حتی شاگرد و مرید میپذیرفت.
80- «حُقُب» به مدت زمان بسیار طولانی گفته میشود، جمع آن احقاب است که به زمان دراز و مبهمِ درنگ در جهنم گفته میشود [نباء 23]. نکره آمدن وصف حُقُبًا دلالت بر حدّ و مرز نگذاشتن برای آن است.