قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا
ـ [جوان] گفت: آنگاه که بر آن تخته سنگ استراحت میکردیم، آیا متوجه شدی [چه اتفاقی افتاد]؟ من فراموش کرده بودم ماهی را [دور از آب نگه دارم] و این تنها شیطان [=سرگرمی به کاری دیگر و غفلت] بود که مرا از توجه به آن به فراموشی انداخت و [با چنین بیتوجهی و غفلتی، آن ماهی] به صورتی شگفت راهش را در دریا پیش گرفت. 82
82- چندان روشن نیست که چرا و چگونه فقط ماهی فراموش شده است؟ اگر در کوله بار آن جوان بوده که چرا فقط ماهی جا مانده بود؟ اگر همان منطقه صید شده بود، شاید آن جوان فراموش کرده بود او را در کوله بار بگذارد و در این صورت پخته بودن آن منتفی میگردد.