وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا
از تو درباره ذوالقرنین میپرسند، 96 بگو: برای شما یادی از او تلاوت خواهم کرد.
96- ذوالقرنین یعنی صاحب دو قرن، ما فارسی زبانها قرن را یک صد سال میدانیم، اما در فرهنگ قرآن، قرن به مردمان معاصر گفته میشود، همان مفهومی که ما امروز از کلمه «نسل» میفهمیم. مثل: نسل قبل از انقلاب که کمیت زمانی اصلا در آن مطرح نیست. اصولا معنای قرن، جمع شدن و نزدیکی دو یا چند چیز با هم است و در مشتقات آن، مثل: اقتران، قرین و مقارن نیز همین مفهوم وجود دارد. در 7 موردی که کلمه قرن [و قرناً] در قرآن آمده، تماماً مردمی مورد نظر است که در یک دوره زمانی معین در مکانی مشخص زندگی میکردند [مثل اقوام عاد، ثمود، فرعون و...]. جای شگفتی است که از 40 موردی که مشتقات واژه قرن در قرآن به کار رفته، حتی یک بار هم به معنای شاخ نیامده است، در حالی که بیشتر مترجمین و مفسرین، «ذوالقرنین» را بر اساس مدارک دینی یهود [اسرائیلیاتی که وارد تفاسیر و فرهنگ اسلامی شده] و نشانههائی که در رویای دانیال آمده، دارای دو شاخ قوچ مانند در سر [یا تاج و کلاهخود] تصور کرده و نیز به مجسمهای با این مشخصات، که در نزدیکیهای استخر پایتخت قدیم هخامنشی یافت شده، استناد کردهاند. اگر نشانههائی که قرآن از ذوالقرنین داده است با کورش کبیر منطبق باشد، که با شواهد موجود چنین مینماید، میدانیم کورش موفق شد دو قرن، یعنی دو ملت ماد و پارس را با هم متحد کند و پادشاه دو ملت [ذوالقرنین] شود!
ناصرالدین شاه قاجار را هم «سلطانِ صاحبقران» گفتهاند. قِران از نظر لغوی پیوند و اتصال است. در گذشته به کسی که سی سال از عمرش گذشته بود میگفتند یک قران [نسل] را گذرانده است، زیرا دارای فرزند شده و نسل دیگری را پایه گذاشته است [سی سال نماد یک نسل بود]. ناصرالدین شاه نیز در سال 1293 هجری شمسی به مناسبت سیامین سالگرد سلطنت خود سکهای ضرب کرد که بر آن نوشته بود: «ناصرالدینشاه صاحبقران» و از آن تاریخ این لقب را در کلیه مکاتبات اداری و خصوصی خود به کار میبرد. او پنجاه سال سلطنت و بر دو نسل حکمرانی کرد.
گرچه در فرهنگ قرآن، کلمه قرن مطلقاً به معنای شاخ نیامده، اما اگر در زبان عربی استثناً شاخ را هم قرن گفته باشند، قرن [شاخ] وسیله دفاعی حیوان است و ذوالقرنین میتواند به کسی که دو شاخ دفاعی [قوم ماد و قوم پارس] داشته، اطلاق گردد. تأویل دو شاخ قوچ در رؤیای دانیال، همان اتحاد دو قدرت برجسته زمان، یعنی کشورهای پارس و ماد میباشد.
در مورد «ذوالقرنین» سخنان زیادی گفته شده است؛ برخی او را با اسکندر مقدونی، و برخی با یکی از پادشاهان یمن تطبیق دادهاند که هیچکدام با ویژگیهائی که قرآن از او سراغ داده هماهنگی ندارد. جامعترین و در ضمن قابل قبولترین نظریه را «مولانا ابوالکلام آزاد» [دانشمند و سیاستمدار و اولین وزیر فرهنگ هندوستان پس از استقلال] در فصلی از تفسیر بزرگ خود- ترجمان القرآن- مطرح کرد که توسط «محمد ابراهیم باستانی پاریزی» تحت عنوان: کورش کبیر یا ذوالقرنین در سال 1342 ش منتشر شده است. مرحوم صدر بلاغی نیز در کتاب «قصص قرآن» خود آن را آورده و مفسرینی همچون علامه طباطبائی نیز این انطباق را مناسبترین احتمال دانستهاند. اگر زندگی کورش کبیر و خصلتهای بینظیر او، در مقایسه با پادشاهان، را با آنچه در این سوره در وصف ذوالقرنین گفته شده مقایسه کنیم، به شباهتهای قابل توجهی میرسیم.
در مدارک دینی یهود از کورش به عنوان نجات دهنده یهودیانِ اسیر شده در بابل یاد شده است [اسفار: دانیال، اشعیاء و ارمیا]. کورش با حُسن سیاست خود توانست [در نیمه قرن ششم قبل از میلاد] میان دو کشور پارس و ماد اتحاد برقرار کند و به نیروی چنین اتحادی بر همسایگان متجاوز سلطه یافته و نظام صلحآمیز گستردهای بر بخش عظیمی از دنیای روزگار خود مستقر سازد.