قَالُوا يَاذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا
آنها [با ایما و اشاره] گفتند: ای ذوالقرنین، قوم یأجوج و مأجوج 102 در این سرزمین فساد [=غارت و خونریزی] میکنند، 103 آیا ممکن است هزینهای در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنها سدّی بنا کنی. 104
102- یأجوج و مأجوج ظاهراً همان اقوام بدوی «تاتار» بودند که گروهی از آنان در دوران ذوالقرنین از سواحل دریای سیاه، اقوام دامنه کوههای قفقاز را مورد هجوم قرار میدادند که ذوالقرنین برای حفاظت از آن مردم سدی میان دو کوه بنا کرد. چه بسا آیاتی از قرآن که از تدبیر حضرت سلیمان در مهار اقوام وحشی شیطان صفت و به کار گماشتن آنها در بنائی و غواصی و سایر کارهای عمرانی یاد میکند [از جمله: سبا 13 (34:13) ، ص 37 (38:37) ، انبیاء 82 (21:82) ]، ناظر به تیرهها و اقوامی از مغولان باشد [والله اعلم]. این اقوام در قرون بعد نیز حملاتی به اقوام مجاور کردند، از جمله در قرن 4 میلادی [حدود 10 قرن بعد] مغولها به رهبری «آتیلا» با حمله به اروپا، امپراطوری روم را نابود کردند و بار دیگر در قرن 12 میلادی چنگیز خان جهانگشائی خونینی کرد.
نام این دو قوم در تورات [کتاب حزقیل فصل 38 و 39 و کتاب یوحنا فصل 20] گوگ و مأگوگ ذکر شده که به دلیل فقدان حرف گاف در زبان عربی، یأجوج و مأجوج خوانده میشوند. در زبان یونانی نیز آنها را «گاگ» و «ماگاگ» مینامند که به همین لفظ به سایر زبانهای اروپائی منتقل شده است.
103- افساد مقابل اصلاح است و ظهور فساد در مملکت، به هم خوردن نظم و تعادل حاکم است.
104- اینکه چنین تنگهای در کجای عالم قرار داشته و آنها چه قومی بودهاند، چندان روشن نیست. برخی نیز آنها را اقوامی در دامنه همان کوههای آرارات دانستهاند [والله اعلم]. میدانیم کورش نیز پس از فتح لیدی در غرب و پیشروی در شرق، تا تنگوش در نواحی شمال غربی هند پیشروی کرد و همه را تحت یک نظام قانونمند و مصلح در آورد. این مناطق مجاور ارتفاعات هیمالیا و سرزمین مغولستان است که وحشیگریهای آنان زبانزد خاص و عام است.
در مقایسه فتوحات ذوالقرنین با کورش، با وجود شباهتهای بسیار، فتوحاتی که کورش در دیگر نواحی شرقی ایران، همچون سوریه و فلسطین و فنیقیه، همچنین شکست دولت نیرومند بابل و آزادسازی یهودیان اسیر انجام داده بود، در داستان ذوالقرنین نیامده و این ابهام مسئله مهمی است. این احتمال وجود دارد که تسلیم تقریباً بیمقاومت دولت بابل، به دلیل اختلافات داخلی و حُسن شهرت و محبوبیت کورش و رفتار کریمانهاش با مِلل مغلوب، این فتوحات با وجود اهمیتاش، چندان زحمتی نداشته و تحتالشعاع فتح لیدی، که پس از دفاعی جانانه تحقق یافت، قرار گرفته باشد [والله اعلم].
در هر حال، نه به گفته مورخینی [یونانی] که با فاصله زمانی و مکانی زیاد درباره کورش و متصرفاتش نوشتهاند، میتوان اعتماد کامل کرد، و نه از آنچه قرآن درباره ذوالقرنین گفته با قاطعیت میتوان سخن گفت. آنچه مسلم مینماید، مطابقت داستان ذوالقرنین با کورش، در مقایسه با شخصیتهای دیگری مثل اسکندر، به مراتب بیشتر است.