فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى

پس [با فریب‌ شیطان] هر دو از آن خوردند، 103 درنتیجه [با ظهور اختیار و خیر و شرّ،] شرمگاهشان بر آنها آشکار شد و شروع کردند از برگ آن باغ بر آن پوشاندن 104 و [به این ترتیب] آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و به راه تباهی افتاد.

103- در این آیه، خوردن از آن درخت [فَأَکَلاَ مِنْهَا] و در اعراف 22 (7:22) [فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَهَ]، چشیدن آن را مطرح کرده است. تفاسیر سنتی عموماً از خوردن گندم یا سیب سخن گفته‌اند، اما قرآن از خوردن‌های دیگری که در آن نه دست به کار برده می‌شود و نه دهان، شواهدی آورده است، مثل: خوردن مال مردم [توبه 34 (9:34) ، نساء 161 (4:161) ، مائده 62 (5:62) ، بقره 188 (2:188) ]، رشوه خواری [مائده 42 (5:42) ، 63 (5:63) ]، خوردن مال یتیم [نساء 4 (4:4) ، 6 (4:6) ، 10 (4:10) ]، مصرف نامناسب اموال خود در زندگی [نساء 29 (4:29) ، بقره 188 (2:188) ]، میراث‌خواری [فجر 19 (89:19) ]، رباخواری [بقره 285 (2:285) ، آل‌عمران 130 (3:130) ]، دین فروشی و ارتزاق از آن [بقره 174 (2:174) ]. آیا نهی از نزدیک نشدن به آن شجره، نهی از ارتکاب این اعمال نیست؟اما از میان 63 مورد مشتقات کلمه ذائقه که در قرآن آمده است، تنها یک مورد [اعراف 22 (7:22) ] به چشیدن از این شجره اشاره شده و بقیه موارد تماماً از چشیدن‌های دیگری مثال زده است. مثل: چشیدن عذاب [30 بار]، چشیدن رحمت [7 بار]، چشیدن نتیجه اعمال بد [5 بار]، وبال اعمال [4 بار]، چشیدن مرگ [4 بار] و همچنین چشیدن‌های: نعمت، نتیجه فراموشی، سرما، سوء، خشم و خشونت، خزی در دنیا و...چرا با وجود چنین تنوعی در موضوع خوردن و چشیدن ، همه اذهان متوجه خوردن میوه ممنوعه شده است؟ جز اسرائیلیاتی که از طریق یهودیان مسلمان شده یا نسخه برداری از مطالب بعضاً تحریف شده توارت از قرون گذشته وارد تفاسیر نخستین شده است؟

104- این را همه شنیده‌ایم که آدم و حوا برای پوشاندن اندام‌ جنسی خود از برگ درختان بهشتی استفاده کردند. این تصور را نقاشان نیز در تابلوهای فراوانی، به اتکاء آنکه در دوران اولیه [دوران غارنشینی]، آدمیان مشابه حیوانات عریان بوده‌اند، به تصویر کشیده‌اند.اما در قرآن نه تنها اثری از برهنگی آدم و همسرش به چشم نمی‌خورد، بلکه از نشانه های بهشت آنان «هرگز گرسنه و برهنه نشدن» را شمرده است:
طه 118 (20:118) - إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلا تَعْرَى- در آنجا نه گرسنه می شوی و نه عریان
از آن مهم‌تر، به بیان قرآن؛ هدف شیطان از فریب آدم و همسرش ، اصلا کندن همین لباس آنان بوده است!!
اعراف 27 (7:27) - یا بَنِی آدَمَ لاَ یفْتِنَنَّکُمُ الشَّیطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیکُم مِّنَ الْجَنَّهِ ینزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیرِیهُمَا سَوْءَاتِهِمَا....
ای فرزندان آدم ، شیطان فریبتان ندهد ، چنانچه پدر و مادرتان را فریفت و از بهشت بیرون راند؛ او جامه آنها را بر می‌کند تا بدیهای [سوآه] آنان را به آنها بنمایاند....
صرفنظر از معنای برهنگی و ابعاد درونی و بیرونی [جسمی و روحی] آن، آنها بر خلاف تصور عمومی برهنه نبوده‌اند که پس از خوردن از شجره اقدام به پوشاندن خود کرده باشند.آنچه در قرآن چندین بار ذکر شده است، آشکار شدن بدیها [سوآه]ی آنها پس از چشیدن از شجره بوده است. آیا منظور از آشکار شدن «سواه»، اندام‌های جنسی است، یا به گونه نمادین، هر آنچه را که آشکار شدنش موجب شرم و حیا گردد، از جمله معایب و مفاسد اخلاقی، شامل می‌شود و مفهوم برملا شدن و ظهور و بروز بدیها دارد؟ به طور کلی، حیوانات با نیروی غریزه محافظت می‌شوند و در برابر خطرات خارجی عریان و بیپناه نمی‌مانند. به عنوان مثال، حیوانات هرگز گرفتار سوء هاضمه ناشی از پُرخوری یا اسراف در غریزه جنسی و سایر غرایز نمی‌شوند، ولی آدمی با اختیاری که در اسراف و زیاده روی دارد، گرفتار بیماریهای گوارشی و جنسی می‌گردد و بدیهایش [سواه] آشکار می‌گردد. در واقع این شیطان است که لباس حفاظت و کنترل [تقوا] را از تن‌ها در می‌آورد . نگاه کنید به نکات زیر:
الف] فریب شیطان اصلا به قصد آشکار کردن بدیهای نهفته در آدم و همسرش بوده است [اعراف 20 (7:20) ]:
پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه از بدیهاشان بر آنها پوشیده و نهان بود، بر ایشان آشکار سازد.
ب] آشکار شدن بدیها بلافاصله پس از خوردن از «شجره» اتفاق افتاده است [اعراف 22 (7:22) ]:
پس شیطان آن دو را دلالتی فریب‌کارانه کرد. پس همین که شجره را چشیدند، بدیهاشان بر آنها آشکار شد و شروع به پوشاندن خود از برگ درختان بهشتی کردند.
ج] هدف شیطان چیزی جز برهنه ساختن آدم از پوشش[های درونی و بیرونی] نبوده است [اعراف 27 (7:27) ]:
ای فرزندان آدم، شیطان فریب‌تان ندهد، چنانچه پدر و مادرتان را از بهشت بیرون راند او لباس آنها را از تن‌شان بر می‌کند تا بدیهاشان را به آنها بنمایاند.
خیر و شرّ، خدمت و خیانت، نیک و بد و به طور کلی زیبایی و زشتی یا جاذبه رحمانی و شیطانی در جان همه ما زمینه ظهور و بروز دارد. ما در واقع مجموعه‌ای از استعدادهای متضاد هستیم که بر حسب نوع زندگی خود، آنها را از قوه به فعلیت رسانده و صفاتی را که در ضمیر و نهادمان نهان است آشکار می‌کنیم. خوب و بد برای موجودی مطرح است که اختیار انتخاب و خود آگاهی داشته، ارزش و ضد ارزش را بشناسد. بر هیچ حیوانی نمی‌توان خرده گرفت که چرا بر حیوانی دیگر حمله کرده است! آنها جز به فرمان غریزه و تبعیت از ژن‌های خود عمل نمی‌کنند. اما با اختیاری که به آدمی داده شده است، برای اولین بار امکان اشتباه و آشکار شدن خودخواهیها [به جای خداخواهیها] در زمینه جاودانگی و مالکیت مطلق پیدا شد. به این ترتیب آدم با «نسیان»، اولین تجربه ناموفق عزم و اراده را تحقق داد.
از آنجائی که ارزش‌های اخلاقی اموری ذهنی و قراردادی هستند، درک و فهم آنان برای توده‌های مردم، به خصوص انسان‌های اولیه چندان آسان نبوده است. اما شکم و شهوت را که قویترین غرایز اولیه به شمار می‌روند، آدمیان در هر سطح و سن و سوادی عمیقاً احساس می‌کنند . بنابراین در سناریوی سکونت آدم در بهشت، به گونه سمبلیک، از «خوردن» و آشکار شدن «بدی ها» [سوآه] یاد شده است تا هر کسی در هر زمان و مکانی آن را به فراخور فهم و فراست خود دریابد.
با چنین نگاهی، چه بسا معانی نمادهای به کار رفته در این قصه برای ما روشن‌تر شود. آیا نمی‌توان برگ بهشت را، که بدیها را می‌پوشاند، همان تقوای اخلاقی دانست؟ مگر در قرآن نیامده است که «لباس تقوا بهترین لباس هاست»: اعراف 26- ای فرزندان آدم، ما برای شما لباسی قرار دادیم تا بدیهایتان را بپوشاند و لباسی برای زیبایی و آرایش و لباس تقوا، که این بهترین است. این از نشانه‌های خداست، باشد تا یادآور شوید.
البته نمی‌توان نادیده گرفت که در قرآن [بقره 121 (2:121) ] آمده است که آدم و همسرش به محض چشیدن از شجره و آشکار شدن «سوآه»شان، اقدام به پوشاندن خود با برگ‌های بهشت کردند. اگر معنای «سوآه» را شرمگاه یعنی اندام جنسی بگیریم، این برداشت با آیاتی که تصریح می‌کند آنها در بهشت پوشیده بودند، و سعی ابلیس در برهنه ساختن آنها بود، تناقض پیدا می‌کند. مگر آنکه بگوییم آشکار شدن اندام‌های جنسی یکی از موارد و مصادیق «سوآه» است و از آنجا که غریزه جنسی قویترین و محسوس‌ترین غرایز است، احساس شرم و گناه از خطای در آن آشکارتر و قابل فهم‌تر بوده است. هیچ حیوانی اندام جنسی خود را نمی‌پوشاند، در عالم حیوانات که تحت فرمان غریزه هدایت شده الهی هستند، خطا و خیانت و گناهی واقع نمی‌شود. احساس «شرم» و «گناه» آنگاه آغاز شد که اختیار و انتخاب بر آدم و همسرش [نوع آدمی] عرضه گردید. اتفاقاً در تورات نیز خوردن از میوه ممنوعه رمز آگاهی از ارزش‌های نیک و بد شمرده شده است. سفر پیدایش، فصل3 بند 4- ...خدا خوب می داند زمانی که از میوه آن درخت بخورید چشمان شما باز می شود و مانند خدا می شوید و می توانید خوب را از بد تشخیص دهید [همچنین در بند 20].
نکته فوق برای فهم مسئله است وگرنه در هیچ آیه قرآن، در ارتباط با داستان آدم، مطلقاً ذکری از کلمه «عورات»، که مفسرین بجای کلمه «سوآه» به کار برده‌اند، نشده است و معلوم نیست این قضیه خیالی از کجا وارد ذهنیت مسلمانان شده است! چه بسا این برداشت را هم مفسرین از تورات گرفته باشند.
در قرآن همه جا از آشکار شدن «سوآه» یاد کرده است. سوآه که از کلمه سوء [بدی] مشتق می‌شود، به چیزی گفته می‌شود که ظاهر شدنش شرم آور باشد. گویا به این خاطر، شارحین این قصه سراغ اندام‌های جنسی رفته‌اند که شرم آشکار شدن‌شان بدیهیتر است!؟ معنای دقیق کلمه «سوآه» را، که پنج بار در قرآن و تماماً در داستان آدم بکار رفته است، در داستان اختلاف دو فرزند آدم، که تجربه پدر را تکرار کردند، به روشن‌ترین وجه می‌توان دریافت. وقتی یکی از آن دو[قابیل] برادر خود [هابیل] را به قتل رساند، جنازه مقتول آشکارکننده جنایت و عداوت ناشی از حسادت در نفس قاتل گردید. او که نمی‌دانست با مدرک جنایت چه کند، با مشاهده کلاغی که چیزی را در خاک مخفی می‌کرد، جنازه برادر را در خاک پنهان نمود! وصف جنازه مقتول در قرآن، با همان کلمه «سوآه»، می‌تواند راهنمایی باشد برای تبیین این کلمه؛ وقتی جسم عزیزترین وابستگان هم باید به سرعت در خاک پوشیده شود، وگرنه بوی منزجر کننده‌اش همگان را فراری می‌دهد، فساد اخلاقی انسان و عصیان پروردگار بیشتر آشکار کننده زشتیهای نفس می‌گردد. اگر مفارقت روح حیاتی از جسم انزجار می‌آورد، مفارقت روح خدایی از آن چه می کند؟