قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ

به راستی مؤمنان [نفس خود را با شکافتن حجاب‌ها و موانع رشد] شکوفان ساختند. 1

1- «فِلاح» را رستگاری، موفقیت، نجات و پیروزی ترجمه کرده‌اند. ریشه این کلمه «فَلَحَ»، تداعی کننده شکافتن موانع برای انجام کار و پیشروی در مسیر است. در زبان عربی کشاورز را به خاطر شکافتن و شخم زدن زمین، «فلاّح» و کشاورزی را «فلاحت» می‌گویند. به همین نحو دریانورد را نیز که دریا را می‌شکافد و پیش می‌رود فلاّح می‌نامند.
کشاورز با شخم زدن زمین، امکان تنفس به زمین می‌دهد تا دانه نهاده شده در آن، از دل خاک به افلاک سر کشد و در پرتو نور خورشید بالنده و بارور گردد. دانه قدسی آدمی نیز اگر از بار سنگین وابستگیهای مادّی، به مدد تزکیه نفس آزاد گردد، در هوای ایمان و معنویت، به رشد و تعالی می‌رسد. قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا [سوره شمس آیه 9 (91:9) و 10]
در آیه فوق، «افلح» در برابر «خاب»، و «زکیها» در برابر «دسیها» قرار گرفته است که از این تضاد و تقابل به معانی آنها بهتر می‌توان پی برد. «خاب» از «خیبه»، معنای خسران، محرومیت و نومیدی دارد، فلاح برعکس آن، یعنی: موفقیت، برخورداری و امیدواری است. تزکیه، پاک کردن و حذف زوائد است [همچون حرس کردن درختان و برداشتن خاک اضافی روی دانه‌ها] و «دسیسه» [در: وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا]، ریختن خاک [در زنده به گور کردن دختران- نحل 59 (16:59) ] و سرپوش گذاشتن و فریبکاری [در معاملات] است. آیا استفاده از واژه‌هائی که در زراعت به کار می‌رود، در مورد رشد انسان، تفسیر کننده معنای اصیل و ریشه‌ای آنها نیست؟
اما «اَفْلَح»، در باب اِفعال آمده است و اصولا مشتقات فلاح در قرآن همگی در این باب آمده‌اند و می‌دانیم این باب دلالت بر انجام کار می‌کند؛ مثل: اسلام [نفس خود را تسلیم حق کردن]، اشغالِ [یک مکان]، اعمالِ [قدرت]، ابلاغِ [پیام]، اِنعام [نعمت بخشیدن] و...
معمولا «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» را «مؤمنین رستگار شدند» ترجمه می‌کنند، به نظر این قلم چنین ترجمه‌ای به خوبی بیانگر نقش عملی مؤمنین نیست؛ فعل افلح نشان می‌دهد آنها نفس خود را به رُستن و شکفتن رسانده‌اند. شکافتن حجاب‌ها و موانع، رَستن از وابستگیهای دنیائی و شکفتن استعدادهای خدائی است. در زبان انگلیسی نیز دوره رشد و پیشرفت انسان را با کلمه Fluorite ، و کسی یا چیزی را رشد و توسعه کرده باشد، با کلمه Flourish وصف می‌کنند.