كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ
این گونه ما آن [=قرآن] را در دلهای مجرمین داخل میکنیم. 95
95- ظاهر این آیه: «ما این چنین قرآن را در دل مجرمین وارد میکنیم» چنین مینماید که خدا نخواسته است مجرمین به آن ایمان بیاورند!! اگر چنین بود جبر و تحمیلی محسوب میشد و حساب و کتاب و مؤاخذه معنا پیدا نمیکرد. اما آیات قبل و بعد [که مشابه آن را در آیات 10 (15:10) تا 13 سوره حجر مییابید] نشان میدهد ایمان امری اختیاری، عاشقانه و قلبی است و تا شخص نخواهد و انگیزه و علاقهای پیدا نکند، تحقق نمییابد. بسیاری از مبلغین مذهبی گمان میکنند همین که معلوماتی دینی را به مردم منتقل سازند، همچون آموزشهای متعارف مدارس، کار تمام است و ایمان تحقق مییابد. اما به تعبیر قرآن، همین کتابی که مایه شفا و رحمتی برای مؤمنین است، جز خسارت برای ظالمین سودی ندارد [اسراء 82 (17:82) ]. شاید با تکیه بر همین حقیقت است که درباره مثنوی مولوی گفته شده است:
مثنوی او چو قرآنِ مدل
هادی بعضی و بعضی را مضل
معنای سلوک راه یافتن، جریان پیدا کردن و نفوذ است، مثل مسیرهای عبور آدمی در میان کوه و درهها [طه 53 (20:53) و نوح 20 (71:20) ]، نفوذ تدریجی آب باران در طبقات و منابع زیرزمینی [زمر 21 (39:21) ]، راهیابی زنبور عسل به سوی گُل و گیاهها به الهام الهی [نحل 69 (16:69) ]، سوار کشتی نوح شدن [مؤمنون 27 (23:27) ]، دست در گریبان خود بردن [قصص 32 (28:32) ] و... با توجه به این موراد، سلوک قرآن در دل مجرمین، چگونگی برخورد و عکسالعمل آنان را در برابر این کتاب بیان میکند که محصولی جز انکار و استهزاء ندارد [ر ک به: حجر 12 (15:12) ، جن 17 (72:17) و حاقه 32 (69:32) ]. در ضمن مجموعه آیات مربوط به سلوک نشان میدهد روگردانی از یاد خدا و قطع ارتباط با او، که در مفهوم لغوی کلمه مجرم وجود دارد، موجب انکار حقایق معنوی میگردد. به کار بردن ضمیر «ما» [در: سلکناه] به جای ضمیر «من»، دست اندرکاری قوانین و نظامات الهی را در ارتباط با عمل خود شخص را نشان میدهد.