فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِـهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِـحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِـحِينَ

پس [سلیمان] از گفتار او لبخندی زد و گفت: پروردگارا، مرا تسلط [بر نفس] و توفیقی ده 24 تا شکر نعمتی را که بر من و پدر و مادرم بخشیده‌ای به جای آورم و [با استفاده از نعمات] کار شایسته‌ای کنم که تو از آن راضی باشی 25 و مرا به [لطفِ] رحمت خویش در شمار بندگان شایسته‌ات در آر. 26

24- « أَوْزِعْنِی» از ریشه «وَزَعَ»، مفهوم مراقبت و ممانعت از پراکندگی دارد، همچنانکه در انتهای آیه 17 همین سوره، این کلمه در مورد ممانعت از تفرّق و تحت انضباط بودن ارتش سلیمان به کار رفته است. سلیمان از خدا می‌خواهد به او توفیق دهد تا او را از هر آنچه جز شکر اوست باز دارد و به خدمت خالص در راه او بر گمارد.

25- اصل: «قدرت برای خدمت» سومین درسی است که از این قصه می‌گیریم. سلیمان که بر چنان ارتش و چنان علم و آگاهی تکیه داشت که به گفته شاعر از زبان عقاب مغرور: «گر در تَه درّه یکی پشه بجنبد، جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست»، احساس نگرانی می‌کند اینک که از تحرکات مورچگان هم در مسیر سپاهش آگاهی دارد، مبادا مغرور و مفتون گردد، لذا از خدا می‌خواهد او را مسلط بر نفس در مسیر شکر نعمت‌ها بدارد.

26- پیوستن به جرگه صالحان در آخرت، دعای بس بلندی است که قرآن از زبان پیامبران دیگر نیز نقل کرده است [ر ک به: مائده 84 (5:84) ، یوسف 101 (12:101) ، انبیاء 75 (21:75) ، عنکبوت 9 (29:9) ].