فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ

[همین آدم‌های ناسپاس] وقتی سوار کشتی [و گرفتار طوفان و ترس مرگ] می‌شوند، خدا را، به خالصانه‌ترین شیوه بندگی می‌خوانند.61 اما همین که به ساحل نجاتشان رساند، در آن حال [نیز که جای شکر است، باز هم] شرک می‌ورزند [= نجات خود را به حساب شانس یا تلاش خود و دیگران می‌گذارند].

61- موضوع «خالص کردن دین در عبادت خدا» 12 بار در قرآن تکرار شده است که اهمیت فوق‌العاده این امر را در خداپرستی نشان مى‌دهد و سوره «زمر» بیش از بقیه سوره‌ها [4 بار در آیات: 2، 3، 11، و 14] به این امر پرداخته است. مشرکین معاصر پیامبر، برخلاف تصور بسیاری از مردم، بر حسب آیات زیادی از قرآن، کاملا به «الله» اعتقاد داشتند و او را خالق و رازق خود دانسته و به صفت عزیز و علیم نیز می‌ستودند، اما می‌پنداشتند خدا «ربّ‌الارباب» بوده و اداره امور دنیا را به فرشتگان، که دختران اویند، سپرده است.
آنها در واقع بُت‌ها را نماد فرشتگان می‌دانستند که برای دفع ضرر و جلب منفعت آن‌ها را پرستش و در آستانه‌شان قربانی می‌کردند. به این ترتیب نقش اصلی، به عنوان واسطه و شفیع به بُت‌ها سپرده می‌گشت و توده‌های مردم نیز همین واسطه‌ها را مؤثر در زندگی خود می‌شناختند و به آنان متوسل می‌شدند. شرک در حقیقت نه بی‌خدایى، که آفت خداپرستی و خشک‌کننده شجره ایمان است. به تعبیر قرآن بیشتر مشرکین ایمان نمی‌آوردند، مگر ایمانی آلوده به فرهنگ شرک‌آمیز آباء و اجدادی [یوسف 106 (12:106) ].
اینکه چرا در قرآن تأکید شده خداوند همه گناهان را می‌بخشد به غیر از شرک [نساء 48 (4:48) و 116 (4:116) ] و هر انگیزه ناخالص و غیر توحیدی، هر چند مشارکت اندکی در عبادت داشته باشد، آن را باطل می‌کند، نکته‌ای بس اساسی است. به نظر می‌رسد انسان در پرستش خدایی که «لیس کمثله شئ» [شبیه هیچ چیز نیست] و اول و آخر و ظاهر و باطن همه چیز است [حدید 3 (57:3) ]، به محض آن که دستگیره‌ای ذهنی و واسطه‌ای محسوس و ملموس پیدا کند، خدا را در همان می‌بیند و به او دل می‌بندد و از آنجایی که فقط در پرستش خالص خدا، صفات و اسماء نیکوی او در وجود انسان تجلی می‌کند، دل بستن به آفریده‌های او، به امید برآورده شدن حاجات، نه تنها رشد و کمالی پدید نمی‌آورد، بلکه آدمی را در حوائج مادّی متوقف می‌سازد.