وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُـولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَـرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَـمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ
و [به جای کتب آسمانی] از چیزهایی [=افسانه و افسونهایی] که شیاطین 205 [=کاهنان شیطان صفت] درباره مُلک سلیمان قصهسرایی میکردند [و سِحر و جادو را رمز حکومت او میشمردند] پیروی کردند! 206 حال آن که سلیمان کفر نورزید 207 [=به سِحر و جادو نپرداخت]، بلکه آن شیطان صفتان بودند که به مردم سِحر میآموختند، و [نیز از] تعلیماتی [سوء استفاده کردند] که بر دو فرشته [صفت،] «هاروت» و «ماروت» 208 در بابل نازل [مکشوف] شده بود، 209 در حالی که آن دو به احدی چیزی نمیآموختند، مگر آن که [به شرط و با هشدار] میگفتند: ما فقط [وسیله] آزمایشیم، 210 پس [با سوء استفاده از این فنون] کافر مشو. با این حال، [یهودیان] از آن دو، چیزهایی میآموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایی میانداختند، هرچند جز به اذن خدا نمیتوانستند به کسی زیانی برسانند، 211 و چیزهایی میآموختند که به زیانشان، نه سودشان بود با آن که به خوبی میدانستند هرکس خریدار این [جادوها] باشد، در آخرت بهرهای نخواهد داشت، چه بد و نارواست آنچه خود را به آن فروختند، کاش میدانستند.
205- «شیطان» صفتی است که به هر متمرّد خارج شونده از حریم و حدود اطلاق میگردد، چه ابلیس، که با عصیانش از امر پروردگار در سجده به آدم از حریم فرشتگان هبوط کرد، چه انسانهای طغیانگر دیوصفت [انبیاء 82 ، بقره 14]، چه سنگهای سرگردان که از مدار خود خارج شده و به جوّ زمین برخورد میکنند [حجر 17 (15:17) ، صافات 7 (37:7) ، ملک 5 (67:5) ]، چه میکرب [ص 41 (38:41) ] و... گویا سلیمان به لطف خدا توفیق یافته بود متجاوزان دیو صفت [اقوام مغول] معاصر خود را مهار کند و به کارهای سازنده، همچون بنائی [ساختمان سازی] و غواصی [استخراج درّ و مرجان یا بندرسازی] وا دارد و هم شرور غیر قابل اصلاح را به بند آورد. در اینجا قاعدتاً منظور از شیاطین باید کاهنان متمرّد و متعصّب بوده باشد. در بسیاری از آیات قرآن، رهبران مخالف پیامبران را شیاطین [اعوان و انصار شیطان- شیطان صفت] نامیده است. از جمله: انعام 112 (6:112) و 121 (6:121) ، اعراف 27 (7:27) و 30 (7:30) .
206- این آیه را بدون توجه به 4 جمله معترضه در متن آن، که برای فهم بهتر مطلب بیان شده، به راحتی نمیتوان فهمید. با تفکیک جملات معترضه از متن، آیه قابل فهمتر میشود. در نگارش زیر 4 پیام اصلی آیه را در سمت راست و 4 جمله معترضه را با فاصلهای در سمت چپ نوشتهایم:
1- وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ
1- وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ
2- وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ
2- وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَهٌ فَلاَ تَکْفُرْ
3- فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ
3- وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللهِ
4- وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاَقٍ
4- وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ
اما توضیحی درباره جملات معترضه:
1- از آنجایی که گفته شده بنیاسرائیل از آنچه بر مُلک سلیمان نسبت داده میشد پیروی کردند، برای اینکه شائبهای از کفر متوجه چنین پیامبر پاکی نشود، بلافاصله انحراف را متوجه مردم شیطان صفتی که عوامالناس را تعلیم جادوگری میدادند مینماید.
2- این تأکید نیز برای رفع سوء تفاهم احتمالی نسبت به عملکرد آن دو انسان فرشته صفتی است که حیلههای ساحران و تردستیهای آنها را برای مردم افشا میکردند. آن دو از اول با شاگردان خود عهد میبستند سوء استفاده نکنند.
3- ممکن است اذهان مردم ساده دل چنین امری را به سلطه شیطان بر انسان نسبت دهند. درحالی که با این جمله معترضه، آن را با قید «اذن الله»، که تأثیرپذیری و زمینه مساعد طرف مقابل را نشان میدهد، محدود مینماید. یعنی چنین ترفندها و طلسم و جادوها در مورد کسانی مؤثر بود که به آن اعتقاد داشتند.
4- در آخرین بخش آیه مورد نظر، بر زیانبخش و بیفایده بودن آنچه فرا میگرفتند تصریح مینماید.
207- بدیهی است منظور از کفر، نه انکار خدا، بلکه پوشاندن و ندیده گرفتن حقیقت توحید و مشغول داشتن مردم و فریب آنان با سِحر و امور باطل است.
208- در برابر اصطلاح «شیاطین» یعنی شیطان صفتان فریبکاری که ماجرای سلیمان را با خرافات آمیخته کردند، در اینجا از دو مَلِک یا دو انسان فرشته صفت نیکخواه و هدایتگر خلق یاد میکند که به آگاهسازی مردم از اباطیل و خرافاتِ به نام دین اقدام کردند. این دو نام ظاهراً برای یهودیان معروف بوده و دلالت بر اشخاص معینی میکرده است. نزول حقایق بر آنها، همچون نزول سکینه و آرامش بر مؤمنان [فتح 4 (48:4) و 18 (48:18) و 26 (48:26) ] نیز الهامی است بر دلهای مساعد و فراگیر.
209- بابِل مرکز کشور کلده، نمایانگر شهر و تمدّنی است که در آن روزگار بسیار معروف بوده است. این شهر و تمدن در منطقه بینالنهرین سرزمین میان دو رود دجله و فرات، زیستگاه تمدّنهای پیشین در جنوب بغداد فعلی میباشد. بابل سرزمین ابراهیم خلیل بود که قومش سرنوشت خود را متأثر از وضعیت کواکب و ستارگان میدانستند و بعضاً آنها را میپرستیدند. گفته میشود فلسفه و ستارهشناسی از سرزمین کلده به فارس، فنیقیه، هند، مصر و یونان رفت.
210- آزمایشات آدمی را قرآن با واژههای متفاوتی همچون: فتنه، ابتلاء، امتحان، اختبار، تمحیص، تمخیض، و... بیان کرده است. اصل کلمه «فتنه»، قرار دادن طلا و نقره در آتش برای خالص شدن از آمیختگیها و تیرگیهاست و به طور مجازی در مورد مشکلات و مصیبتهای زندگی، که همچون کوره آتش آدمی را صیقل میدهد و آبدیده میکند، به کار میرود. ر ک به کتاب «پژوهشی در قرآن» ج 4 ص 44 تا 82 .
211- «اذن» را با تسامح اجازه ترجمه میکنند، اما هر اجازهای دو طرف دارد؛ آن که اجازه میگیرد و آن که اجازه میدهد. و گرنه اجازه گرفتن معنا ندارد! اذن خدا همان نظاماتی است که در جهان مقرر داشته و چراغی است که وقتی رهرو به آن میرسد، با رنگ سبز اذن عبور میدهد. به تعبیر قرآن هر زمین پاکی به اذن پروردگار نباتش را میرویاند [اعراف 58 (7:58) ]. نور و گرمای خورشید و باران و هوای پاک، اذن خداست، اگر خاک آلوده نباشد، اجازه رشد میگیرد و استعدادهای درون خود را آشکار میسازد. به قول مولوی:
کِشت جان را کـَش جواهر مضمر است
ابر رحمت پر ز آب کوثر است
دعوت پیامبران نیز جز با آمادگی مردم و پذیرش قلبی آنان، که روی دیگر سکه اذن الله است، تحقّق نمییابد. این همان «لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» و ضرورت آزادی برای اندیشه است.