ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
این کتاب که در [کلام خدا بودن] آن هیچ تردیدی نیست، راهبری است 3 برای پروا پیشگان.4
3- هدایت راه «نمایی» نیست، راه «بردن»، «ایصال بالمقصود» است. اگر به کسی که از شما آدرس میخواهد؛ نشانه راه بدهید، راهنماییاش نمودهاید، ولی اگر جلو بیفتید و او را به مقصد برسانید، هدایتش کردهاید. در هدایت، دانستن راه کفایت نمیکند؛ تبعیّت از هادی و حرکت در راه راست ضرورت دارد، به همین دلیل قرآن فقط برای متّقین، مؤمنین و محسنین و مسلمین [تسلیم شدگان به حقیقت]؛ هدایت است، با عمل به این صفات است که میتوان به دنبال هادی [کتاب و سنّت] به سوی مقصد پیش رفت. دانش دینی بدون آن صفات کسی را به مقصد نمیرساند.
در ابتدی سوره بقره آمده است: «ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ»، نمیگوید: «هُدًى للضّالین، للجاهلین، للذین لایعلمون». اگر معنای هدایت راهنمایی بود، این کتاب میبایست برای گمراهان هدایت باشد، اما میگوید برای متّقین هدایت است. تقوا همان اراده کنترل نفس و ترمز داشتن در خطرات مسیر زندگی است؛ خطر خواهشهای دل و هوی و هوس و رذایل اخلاقی، که راهزن مسیر حقند.
قبل از اسلام، «هادی» به کسی گفته میشد که کاروان را از صحاری سوزان، با شناختی که از موقعیت ستارهها و جهات جغرافیایی داشت، شبانه به مقصد میرساند. در آن زمان، به علت گرمای شدید روز در عربستان، مسافران شبها با نور ستارگان سفر میکردند و از این رو به کارشناس و هادی، یا «بلدِ راه» احتیاج داشتند. به همین ترتیب و در معنای مجازی هدایت، پیامبران نیز هادیانی بودند که به راههای آسمان آشنا بودند و مردمان را به سوی سعادت و نجات از سرابهای زندگی و تاریکیهای شرک و جهل به مقصد رهبری میکردند.
4 – تقوا، همان نیروی تسلط بر نفس و کنترل غرائز و تمایلات نفس است. کسانی که هدایتپذیر باشند، همین تمایل، به توفیق الهی آنها را در کنترل هوای نفس موفق میدارد و خدا توانایی ترمز را به آنان میبخشد [وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ].
در قرآن 4 بار تکرار شده که این کتاب موعظهای است برای متّقین، 3 بار، خدا با متّقین است، خدا متّقین را دوست دارد، عاقبت با متّقین است و بالاخره 20 بار تأکید کرده بهشت و نعمتهای آن برای متّقین است. تقوا از کلمات کلیدی قرآن است که 258 مرتبه مشتقات آن در کتاب الهی آمده است.