اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ

خداوند [یکتا] که معبودی جز او نیست، [همواره] زنده برپادارنده است. 567 او را نه چُرتی می‌گیرد و نه خوابی [=خستگی و غفلتی بر او عارض نمی‌گردد]. هرآنچه در آسمانها و زمین است از آنِ اوست؛ کیست که نزدش شفاعت کند، مگر به اذن [=مقرّرات و نظامات] او. 568 آنچه [بندگان] در پیش دارند و آنچه به پشت سر گذاشته‌اند [=آینده و گذشته] را می‌داند، 569 و [شفاعت‌کنندگان] بر چیزی از علمش احاطه ندارند، مگر خود خواسته باشد. کُرسی [=اساس فرمانروایی] او آسمانها و زمین را در برگرفته 570 و نگهداری آندو، برایش دشوار نیست و او بس بلندمرتبه و عظیم است.

567- معرفی خدا با دو نام ذاتی خداوند آغاز می‌گردد که حیات و حرکت در جهان هستی از او ناشی می‌شود. «حَیّ» حیات مطلقی است که در همه پدیده‌های زنده ظهور یافته و آفرینش را پدید آورده است. اما حیات به تنهایی کافی نیست، این «قَیُّوم» است که آن را برپا و در جلوه‌های مختلف به حرکت درمی‌آورد. این دو صفت «ثبوتی» پایه اصلی عالم هستی است. هیچ جزیی در جهان نه خود به خود پدید آمده، و نه قائم به ذات خود است. همانطور که در برخاستن از نماز می‌گوییم: به حول و قوه الهی است که می‌ایستیم و می‌نشینیم. همه جهان هستی از ذره تا کهکشان، هستی و قوام و دوامشان وابسته به دو صفت حیّ و قیّوم است. حیات و حرکتی که از مهبانگ [Big Bang]، آغاز شد، از سرچشمه حیّ و قیّوم، سرازیر گردید. پس از این دو صفت ثبوتی، به صفت سلبی اشاره می‌کند [خواب و خستگی] که خدا مبرای از آن است. درضمن جمله «لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ» 37 بار در قرآن تکرار شده است.

568- ر ک به پاورقی 102 همین سوره (2:48) .

569- جمله «یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ» در دو آیه دیگر [طه 110 (20:110) ، انبیاء 28 (21:28) ] در ارتباط با موضوع شفاعت، و در آیه 75 سوره حج (22:75) در ارتباط با علم خدا نسبت به فرشتگان و پیامبران آمده است. وقتی خدا بر گذشته و حال و آینده همه موجودات آگاه است، یادآوری به او و واسطه قرار دادن‌ها، آنچنان که در باور عوام است، چه پایه‌ای در منطق قرآن می‌تواند داشته باشد؟

570- این آیه را که مهمترین و برگزیده‌ترین آیات قرآن است، «آیه الکرسی» نامیده و بر تلاوت آن تأکید بسیار کرده‌اند. اما کُرسی چیست که آیه مهمی شمرده می‌شود؟ این کلمه به غیر از این آیه، فقط در سوره ص آیه 34 [وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمَانَ وَأَلْقَیْنَا عَلَى کُرْسِیِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ] آمده است و مترجمان آن را «سریر سلطنت سلیمان» معنا کرده‌اند که از آن تخت، فرمان می‌رانده است.
فرهنگ لغت «المنجد» فعل «کَرَّسَ» را برای تأسیس ساختمان که با ترکیب شن و ماسه و سیمان، یا گِل و آهک شکل می‌گیرد و شالوده بنا را تشکیل می‌دهد به کار برده است. مفهوم به هم چسبیدن اجزاء و سِفت و محکم و یکپارچه شدن آن در این کلمه نهفته است. اگر تخت و صندلی را هم کرسی می‌گویند، به دلیل چهارپایه‌ای است که آن را نگه می‌دارد. همین طور شمعکی که برای نگهداری سقف یا دیوار به کار می‌برند. از آنجایی که علم نیز پایه هر کاری است، به آن کرسی و به دانشمندان «اهل الکرسی» می‌گویند. این مفهوم علاوه بر شالوده بنا، در اجزاء دیگری که با هم ترکیب می‌شوند، مثل نخود و لوبیا و حبوبات دیگری که در تهیه طعام مصرف می‌شود، یا مهره و مرواریدهای به هم پیوسته گردنبند کاربرد دارد. اگر این کاربردهای لغوی را مبنایی برای شناخت کرسی قرار دهیم، آیا نمی‌توان گفت کرسی آسمان‌ها و زمین، همان عناصر اولیه تشکیل جهان از اجزای موسوم به کوارک گرفته تا هسته‌های اولیه اتم [نوترون، پروتون و الکترون] و انواع اتم‌ها باشد که زیربنا و پایه تشکیل ستاره‌ها و کهکشان‌ها شدند؟ مگر این عناصر پایه‌های اصلی موجودات را تشکیل نمی‌دهند و مگر این عناصر همچون حبوبات اولیه آنچه ساخته و پخته شد نیستند؟
این سخن حکیمانه علی(ع) است در ستایش آفریدگار عالم: ستایش خدایی را که وجود داشت، قبل از آنکه کرسی یا عرشی باشد یا آسمانی و زمینی و پری و آدمیزادی... «وَالْحَمْدُ لله الْکَائِنِ قَبْلَ أَنْ یَکُونَ کُرْسِیٌّ أَوْ عَرْشٌ، أَوْ سَمَاءٌ أَوْ أَرْضٌ، أَوْ جَانٌّ أَوْ إنْسٌ...» خطبه 182 نهج‌البلاغه بند 13 .