لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ

- [انفاق، در بهترین حالت] برای نیازمندانی است که در راه خدا به تنگنا گرفتار شده‌اند 628 [مؤمنین مهاجر به مدینه که از شدّت دست‌بستگی و فقر] توان سفر در زمین را ندارند و [با این حال] از شدت عفّت 629 [=مناعت و آبروداری در بیان نیاز خود] کسی که بی‌خبر از حالِ [زار] آنها باشد، بی‌نیازشان می‌پندارد. [اما وقار] آنها را، از نشانه‌هاشان [=ویژگی‌های شخصیتی آنها] می‌شناسی؛ 630 [با عزّت نفسی که دارند هرگز] چیزی از مردم به اصرار درخواست نمی‌کنند. 631 و [بدانید در رسیدگی به آنها] هر خیری [=جنس مرغوبی] انفاق کنید، مسلماً خدا به آن آگاه است.632

628- مصداق آن در زمان نزول این آیات، همان مهاجران خانه و زندگی مصادره شده است که توانسته بودند با هجرت از مکه به مدینه جانشان را رهایی بخشند و در آوارگی چند صباحی مهمان انصار مدینه باشند. برخی از اینان که به «اصحاب صفّه» معروف بودند، در سکویی از مسجد زندگی می‌کردند تا آینده امت را بر دوش همّت‌های بلند و جانبازی بی‌نظیر خود رقم زنند.
فعل مجهول «أُحصِرُواْ فِی سَبِیلِ اللهِ»، که بر تنگنا قرار گرفتن آنان در مسیر جهاد حکایت می‌کند، به عوامل متعددی اشاره دارد که ناشی از فقدان امکانات [مَرکب و توشه راه] در حرکت به سوی جبهه دشمن و دفاع از آرمان اسلام بوده است.

629 – عفّت، مناعت طبع و قوّت اراده‌ای است که آدمی را در شدت احتیاج به خویشتن‌داری مدد می‌رساند. زمینه عفت را در عُرف، عمدتاً غرایز جنسی می‌دانند که بسیار نیرومند است. اما خویشتن‌داری در امور مالی نیز، آنگاه که شدت می‌گیرد، کمتر از شهوت نیست. قرآن «عفّت» را به جوانانی که هنوز امکان ازدواج پیدا نکرده‌اند و تحت فشار غریزه هستند، و نیز به زنان یائسه‌ای که در معرض خودنمایی هستند توصیه کرده است [نور 33 (24:33) و 60 (24:60) ]. همچنین در زمینه مالی، به نگهداری کنندگان اموال یتیمان [نساء 60 (4:60) ]. اما مجاهدان فی سبیل‌الله، بی‌نیاز از توصیه و تذکر، خود را به عفت ورزیدن تمرین می‌دهند [تَعَفُّف در باب تفعّل شدت و کوشش را می‌رساند].

630- سیما را نشانه و علامت گفته‌اند. در کلمه سیما که 6 بار در قرآن آمده [اعراف 46 (7:46) و 48 (7:48) ، محمد 30 (47:30) ، فتح 29 (48:29) ، رحمن 41 (55:41) ]، به نوعی تعلق به آرمان و هدفی معین وجود دارد؛ به اسب‌های آزاد و رها شده در چراگاه که معمولا مالکشان برای مشخص شدن با داغ کردنشان علامت گذاری می‌نمودند، «خَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ» [آل عمران 14 (3:14) ] اسب نشاندار می‌گفتند که مُعَرّف مرغوبیت آنان [در مقایسه با اسبان به گاری بسته] بود. همچنین اسبانی که آزاد در مراتع می‌چریدند [نحل 10 - ...شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ].
انسان‌ها نیز به موهبت «اختیار» در میدان ابتلای زندگی و تمتعات آن آزاد رها شده‌اند تا چه علامت و نشانی از تعلق و وابستگی بر خود بزنند!؟ اگر به راه حق رفته باشند، از امدادهای غیبی فرشتگانِ نشاندار مدد می‌گیرند [آل‌عمران 125- ... مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ] و اگر از ظالمین باشند، عذابشان نشاندار و مختص خودشان خواهد بود [هود 83- مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّکَ وَمَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ ؛ ذاریات 34- مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ].
به این ترتیب سیمای هر کسی «کُد» ویژه اوست که همچون کدهای ژنتیکی منحصر به فرد است. البته با این تفاوت که کدهای ژنتیکی جسم ما خارج از اختیار ما برنامه‌ریزی شده و کدهای شخصیتی ما به اختیار خودمان شکل می‌گیرد. همچنانکه دانش پزشکی امروز به مدد دستاوردهای علم ژنتیک کتاب فیزیولوژیک هر کس را می‌خواند. در آخرت نیز می‌توانیم کتاب اعمال خود را بخوانیم.

631- آیا این اوصاف بیانگر «سیمای» ظاهری آنان است که از رنگ پریدگی و لاغری و ظواهر جسمی‌شان آشکار می‌گردد، یا منظور همان ویژگی‌های شخصیتی و سیمای معنوی آنان است که از شدّت وقار و مناعت طبع به اصرار و تکرار از مردم چیزی طلب نمی‌کنند؟

632- این سومین مرتبه‌ای است که از «خیر» به معنای «از بهترین‌ها و برگزیده‌ها» داد سخن به میان آمده است.