لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ
خدا هیچکس را، جز به اندازه توانش تکلیف نمیکند، 663 هرچه [از نیکیها در نفس خود] کسب کند به سود اوست، و هرآنچه [از بدیها برخلاف فطرتش] کسب کند به زیان او. 664 پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا مرتکب خطا شدیم، ما را [به عوارض گناه] مگیر! 665 پروردگارا، بارِ سنگین [آثار گناهان] را، آنچنان که بر پیشینیانِ ما بار کردی بر ما مَنِه، 666 پروردگارا، آنچه طاقت تحمّلش را نداریم [=عذاب قیامت] بر ما تحمیل مکن، 667 از ما درگذر، ما را ببخش و بر ما رحمت آر، 668 که تویی [تنها] مولای ما، 669 پس ما را بر گروه کافران یاری [و پیروزی] بخش.670
663- تکلیف از ریشه «کَلَفَ» به کار سختی گفته میشود که به کسی تحمیل شود [مثل کلفت که کارهای سخت خانه را میکند]. در 8 موردی که این کلمه در قرآن آمده، 7 مورد آن سخن از تکلیف به «نفس» بیش از «وُسع» آن است. مثل: «لا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» [انعام 152 (6:152) ].
664- در این آیه دستاوردی را که به سود انسان است با فعل «کَسَبَت» بیان کرده و دستاوردی را که به ضرر اوست با فعل «اکْتَسَبَت» [در باب افتعال]. کسب، کوششی آسان و روان در مسیر طبیعی است و اکتساب، سخت و دشوار و خلاف مسیر. اعمال خیر موافق فطرت و سرشت آدمی و موجب رشد و کمال میگردد و اعمال سوء مخالف آن و موجب تضاد و تخاصم و تباهی میشود.
665- اخذ، گرفتن است، اما گرفتن انواع و اقسام، با مصادیق و موضوعات مختلف دارد. مثل: گرفتن پیمان، گرفتن زینت [به خود بستن]، گرفتن دوست، گرفتن انتقام، گرفتن [انتخاب] راه... اما گرفتن خدا [در: لاَ تُؤَاخِذْنَا...] گرفتار شدن به عواقب و آثار اعمال میباشد. مؤاخذه شدن به خاطر نسیان را در ماجرای موسی و عبد صالح در آیه 73 سوره کهف (18:73) میخوانیم: «قَالَ لا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا» که به عسرت و سختی افتادن نتیجه مؤاخذه محسوب میشود. اما مؤاخذه [در باب مفاعله. مثل مکالمه] همواره دو طرف دارد و دلالت بر تأثیرات متقابله میکند. در 9 موردی که فعل اَخَذَ در قرآن به باب مفاعله رفته است، همواره مؤاخذه الهی، یا صرفنظر کردن از آن، را ناشی از عملکرد سویی از بنده شمرده است. مثل: نسیان و خطا، ظلم، سوگندهای لغو یا خائنانه و بدیهایی که با آگاهی و تمایل قلبی انجام شده است.
666- معنای کلی کلمه «إِصْر»، که سه بار در قرآن تکرار شده، «سنگینیِ» پایبند کننده است که برحسب مورد معنای خاصی میدهد. مثل: پایبندی به پیمان سنگین الهی [آلعمران 81- ...أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِکُمْ إِصْرِی...]. تعصّبات قومی و نژادی، احکام شرکآمیز خرافی، افتراهای من درآوردی فقهی که جامعه را منحط میسازد، از مصادیق «إِصْر» محسوب میشود و سنگینی آن یک ملت را زمینگیر ساخته و از رشد و توسعه و رقابت با جوامع پیشرفته بازمیدارد. قرآن به اهل کتابی که از پیامبر اسلام پیروی کنند، وعده برداشتن همین «اِصر» و غل و زنجیرهایی را داده است که بر پشت آنها بار شده و دست و پاهاشان را بسته است [اعراف 157- ...وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ...]. و بالاخره درخواست از خدا در «وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا»، مشابه درخواست، «لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا»، برداشتن آثار سنگین گناهان فردی و اجتماعی است که به مقتضای «علّتالعلّل» بودن خداوند، به او نسبت داده شده است. جمله «کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا»، ظاهراً اشاره به اهل کتابی است که به عوارض و اِصرِ عواقب اعمالشان در قرون وسطای مسیحی زمینگیر شده بودند. چنان اِصری اینک بر پشت جوامع اسلامی سنگینی میکند که برای نجات اُمت باید این آیه را همه روز در دعای خود تکرار کنیم، باشد تا انگیزنده همّتهایی برای تغییر و انقلاب درونی گردد.
667- «لاَ تُحَمِّلْنَا» [در باب تفعیل، مثل تحمیل] شدیدتر از «وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا» میباشد و دلالت بر تراکم تدریجی آثار گناهان و غفلتهایی میکند که به صورت عادت در شخصیت فرد تثبیت میشود. به نظر میرسد «لاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا» ناظر به گناهانی است که هنوز در مهلت دنیا امکان توبه و اصلاح و برداشتن آن موجود است، اما «وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَهَ لَنَا بِه» به پایان مهلت دنیا و عذاب اخروی مربوط باشد [والله اعلم].
668- این سه درخواست اثباتی [عفو و غفر و رحم]، به دنبال سه درخواست سلبی [لاَ تُؤَاخِذْنَا، وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا، وَلاَ تُحَمِّلْنَا] و متناسب و مترتب بر آنهاست؛ به جای مؤاخذه، عفو از نسیان و خطا، به جای حمل آثار گناهان، پاک کردن آن، و به جای تحمیل طاقت ناپذیر عذاب نهایی، رحمت آوردن آمده است.
669- «مَوْلاَ» از ریشه «وَلْی»، دلالت بر نزدیکی و قرب میکند. ولایت نیز به دوستیِ نزدیک و رسیدگی و سرپرستی، و مولی به سرپرست و صاحب اختیاری که تدبیر کننده امور بنده است گفته میشود.
670- عنوان «کافرین» در زمان نزول قرآن، در مورد قبایل و گروههای مخالف و درگیر با مسلمانان [همچون مشرکان مکه] به کار میرفت و مفهوم محارب بودن و انکار عملی پیام توحیدی اسلام را داشت. نصرت دادن مؤمنین بر چنین کافران محاربی دلالت بر پیروزی در جنگ میکند. از این عنوان نمیتوان برای ناباورانی که در همزیستی مسالمتآمیز با مؤمنین هستند و خصومت و جنگی به خاطر دین با آنان ندارند استفاده کرد.