الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ

همانان که به غیب 5 [=حقایق پنهان] ایمان می‌آورند و نماز 6 [=رویکرد به خدا را] به پا می‌دارند 7 و از آنچه روزیشان دادیم انفاق می‌کنند.

5- هرآنچه از دید ظاهری یا بینش باطنی ما دور است و درک و دانش و دسترسی علمی به آن نداریم، «غیب» است. غائب مقابل حاضر، و غیبت کردن، بدگویی از اشخاص در غیاب آنهاست. ته چاه را نیز، که به دلیل تاریکی، دیده نمی‌شود «غَیَابَتِ الْجُبِّ» می‌گویند [یوسف 10 (12:10) و 15 (12:15) ]. واژه مقابل غیب، شهادت است و «عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ» یکی از نام‌های نیکوی خداست که 10 بار در قرآن تکرار شده. جهان هستی را اسرار پنهانی است که راز و رمز آنها را، که غیب نامیده‌ می‌شود، جز خدا کسی نمی‌داند [انعام 59 (6:59) ، یونس 20 (10:20) ، هود 123 (11:123) ، نمل 65 (27:65) و...]. پیامبران هم جز به مقدار و در حدّی که خداوند برای هدایت بندگان به آنان الهام کرده است، هیچ خبری از غیب نداشتند [انعام 50 (6:50) ، اعراف 188 (7:188) ، هود 31 (11:31) ، جن 26 (72:26) ]. ما تیری در تاریکی می‌اندازیم [رَجْمًا بِالْغَیْبِ- کهف 22 (18:22) ] و به ظنّ و گمان خود می‌پنداریم به هدف زده‌ایم! یا به تعبیر افلاطون [مُثُل افلاطونی]، در انتهای غاری پشت به روزنه بیرونی آن زندگی می‌کنیم و از سایه موجوداتی بر دیوار غار، که بیرون از آن عبور می‌کنند، حدس و گمانه‌هایی می‌زنیم. «ایمان به غیب» که از مختصات متّقین محسوب می‌شود، و تنها در این آیه قرآن مطرح گشته، باور به حقایقی است که جز خداوند «علاّم الغیوب» هیچکس، حتی پیامبران اولواالعزم هم از آن خبر نداشتند. این باور چنان «خوف و خشیّتی» در دل مؤمن [نسبت به عواقب اعمال خویش] پدید می‌آورد که پاسبان وجدان، آنها را از هر خیانت و خطایی پنهانی [در غیب] حفظ می‌کند [مائده 54 (5:54) ، انبیاء 49 (21:49) ، فاطر 18 (35:18) ، یاسین 11 (36:11) ، ق 33 (50:33) ، ملک 12 (67:12) ].

6- معنای صلات «رویکرد» است، یعنی روی آوردن و توجه کردن به چیزی یا به کسی که به آن علاقه و عقیده پیدا کرده‌ایم. واژه مخالف آن «تولّی» است [قیامه 31 (75:31) ] که معنای رویگرداندن، پشت کردن و بی‌اعتنایی دارد. با این توجیه، «صلاتِ» همه موجودات، همان خودآگاهی آنان در پیروی از قوانین حاکم بر هستی و هدایت غریزیشان به سوی کاری است که برای آن آفریده شده‌اند، «تسبیح» آنان نیز کار مفیدی است که در مدار سازنده و مثبت خود انجام می‌دهند.
اما صلاتِ [نماز] آگاهانه و با اختیار و علاقه آدمی، اقبال و روی آوردنی است به آفریدگار جهان، با پشت کردن به هوای نفس و تحریکات شیطانی و جاذبه‌های فریبنده دنیایی، برای ایفای نقشی که در این جهان به عهده هر کس گذاشته شده است.

7- ما [فارسی زبان‌ها] می‌پنداریم نماز خواندنی است! می‌پرسیم آیا نمازت را خوانده‌ای؟! اما «صلات» خواندنی نیست و هرگز، حتی یکبار هم، در قرآن گفته نشده است: «نماز بخوانید»!... بلکه «نماز را بپا دارید»، بپاداشتن، یعنی جدّی گرفتن و اهمیّت دادن ، شما اگر چیز با ارزشی را روی زمین افتاده ببینید، آن را برمی‌دارید و در بلندی قرار می‌دهید تا ضایع و خراب نشود. ارتباط با آفریدگار را نیز باید بلند کرد و بپاداشت. اگر به این ارتباط اهمیّت می‌دهیم چگونه می‌توانیم آنرا سَرسَری بگیریم و سهل‌انگاری کنیم؟
بپاداشتن نماز، در اصطلاح قرآنی «اقامه صلوه» است که 47 بار این ترکیب تکرار شده است. بپاداشتن [اقامه] فقط برای نماز نیست، این اصطلاح برای امور دیگری نیز به کار رفته است، مثل: «اقامه قسط» [عدالت اقتصادی]، «اقامه شهادت» [گواهی دادن به نفع صاحبان حق]، «اقامه وزن» [میزان و انصاف را در معاملات رعایت کردن] و «اقامه وجوه» [جدّی گرفتن توجه به آرمان‌های بزرگ] و... به طور خلاصه، بها قائل شدن، جدی تلقی کردن و تلاش مسئولانه در هر کار را «اقامه» آن می‌گویند. [ر ک به مقاله نماز و نیاز از ج 2 کتاب پژوهشی در قرآن]