وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ
و [به یاد آر] آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: 56 من [پس از به کمال رساندن حیات مادّی و حفاظت آن از اجرام و عناصر آسمانی] قرار دهنده جانشینی [نسبت به نسل پیشین] در زمینم! 57 [فرشتگان] گفتند: آیا کسی را در زمین [جانشین] قرار میدهی که [با سوء استفاده از آزادی و اختیار] فساد میکند و بیپروا خون میریزد؟ حال آنکه ما ستایشوار همواره تو را تسبیح 58 و برای تو تقدیس میکنیم؟ 59 [خداوند] فرمود: من چیزی را میدانم که شما نمیدانید.60
56- «مَلئِکَه»، بر حسب اشارات قرآنی، مسلط بر مادّه و انرژی و مدبّر و به کار برنده آن در مجرای اوامر الهیاند. همچنانکه وجود مادّی ما را عقل و شعور نامحسوس به حرکت و هنر در میآورد، کل جهان را موجودات باشعور ناشناختهای به حرکت درمیآورند که در اصطلاح قرآنی مَلئِکَه نامیده میشوند، هرچند هنوز اِشراف علمی به آن نداریم، اما با اشارات قرآن، یا سخن تربیتشدگان در مکتب وحی میتوان به آن باور کرد [ر ک به خطبههای 1 و 90 نهجالبلاغه و دعای سوم صحیفه سجادیه].
بدیهی است گفتگوی خدا با فرشتگان و پاسخ آنها، همچون گفتگوی آدمیان، با حنجره و زبان و ایجاد ارتعاش صوتی یا اشاره چشم و ابرو و اندام نیست، بلکه تفهیم موضوع به تناسب امکانات درک و فهم هر موجودی است، اگر قلم دادن به شخص، متضمّن پیامی برای نوشتن است، ابزار شناخت، آلات و ادوات عمل و عقل و خِرد بخشیدن به آدمی، مراتب و صورتهایی از گفتار است که هر کدام پیامی را القاء میکنند. مگر نیازهای مادّی غریزی ما مثل تشنگی و گرسنگی... و نیازهای برتر به آزادی و عدالت... با ما سخن نمیگویند و به تلاش و تکاپو تحریکمان نمیکنند؟
57- نکره آمدن «خَلِیفَهً» دلالت بر شرافت وجودی و برتری نسلی این تازه به عرصه وجود آمده میکند که به موهبت اختیار و روح خدایی بر موجودات قبلی فضیلت یافته است. این خلافت، نه جانشینی خدا در زمین [آنچنان که کسانی به غلط پنداشتهاند]، بلکه جانشینی موجود قبلی در سلسه تکاملی موجودات زمینی است. در تنها مورد دیگری که لفظ خلیفه در قرآن آمده است، به جانشینی داوود [به جای طالوت] در سرزمین [فلسطین] اشاره میکند. جمع خلیفه، خلفاء است که همواره جانشینی نسل و اُمتی به جای نسل و امت پیشین را میرساند [اعراف 69 (7:69) و 74 (7:74) ، نمل 62 (27:62) ].
58- به تصریح قرآن، ماه و خورشید و ستارگان، شب و روز، رعد و برق، و اصولا هرآنچه در عالم آسمانها و زمین است، خدا را تسبیح میکنند، و 7 سوره قرآن با تسبیح عمومی جهان برای خدا، یا ذکر سبحان و امر به تسبیح آغاز میشوند [حدید، حشر، صفّ، جمعه، تغابن، اعلی، اسراء]، به راستی منظور از چنین تسبیح عامی چیست؟ آیا میتوان اجزای جهان را اعضای ارکستری عظیم تصوّر کرد که تماماً با نگاه به دفتر نُت و فرمانِ رهبر ارکستر، ساز تعیین شدهای را مینوازند؟ همان نقش مفید و مثبتی که در سمفونی خلقت به عهده آنها گذاشته شده تا نقصی را مرتفع سازند و به تنزیه و تکمیل هستی مددی رسانند. نه تنها «آنچه» در آسمانها و زمین است خدا را تسبیح میکنند، بلکه «آنهایی» [فرشتگانی] که در آسمانها و زمین محرّک و مدبّر مادّه و انرژی، و به تعبیری کارگزارن جهانند، یکسره و خستگیناپذیر به تسبیح خدا [ایفای نقش مثبت و اصلاحی] مشغولند [اسراء 44 (17:44) ، رعد 13 (13:13) ، نور 41 (24:41) ، زمر 75 (39:75) و 75 (39:75) ، فصلت 38 (41:38) ، شوری 5 (42:5) ، اعراف 206 (7:206) ، صافات 166 (37:166) ].
در این غلغله عظیمی که جمعیت «ما» [مواد و انرژیها] و «من» [صاحبان شعور] در جهان هستی به کار تسبیحی [منزه و مبرا کردن جهان از هر عیب و نقصی] دست اندرکارند، تنها و تنها انسان است که به دلیل موهبتِ اختیار، میتواند به اراده خود، با پیوند به این ارکستر جهانی و پیروی از کتاب هدایت، نُت مطلوب را بنوازد، یا به ساز ابلیس برقصد!
و سؤال تعجبآمیز فرشتگان از خدا در ارتباط با همین اخلال و آشفتهسازی آن فهمیده میشود. نگرانی آنها از عملکرد آدم در دو زمینه بود: 1- عدالت، 2- امنیّت. معنای قرآنی «فساد در زمین»، برهم زدن تعادل [اقتصادی، طبقاتی، نژادی، اعتقادی و...] است که ظلم و بیعدالتی محسوب میشود، و «یَسْفِکُ الدِّمَاءَ» [سرکوب و ریختن خون مخالفان]، فقدان «امنیت» برای «آزادی و اختیار» خدا داد را به دنبال میآورد.
59- قُدس همان پاک و طاهر، و «نُقَدِّسُ» [مضارع از تقدیس] دلالت بر نقش پاکسازی دائمی فرشتگان در جهان میکند. آنها اصطلاحاً به آب و جارو کردن جهان مشغولند و دمی نمیآسایند [صافات 166 (37:166) ، فصلت 38 (41:38) ]. لفظ «قُدس» [پاکی] 10 بار [عدد تمام] در قرآن تکرار شده است؛ خداوند «مَلِکِ الْقُدُّوسِ» [مبالغه قدس] نامیده شده که پادشاه مطلقاً پاک از بیعدالتی پادشاهان است [حشر 23 (59:23) و جمعه 1 (62:1) ]، فرشتگانش نیز او را تقدیس مینمایند [بقره 30 (2:30) ]، همچنین خداوند سرزمین بعثت پیامبران بنیاسرائیل را «وَادِ الْمُقَدَّسِ» یا «أَرْضَ الْمُقَدَّسَهَ» نامیده است [طه 12 (20:12) ، نازعات 16 (79:16) و مائده 21 (5:21) ]. و بالاخره سه بار در قرآن از تأیید [نیرومند ساختن] عیسی(ع) به وسیله روحالقدس یاد شده است [بقره 87 (2:87) و 253 (2:253) ، مائده 110 (5:110) ] و یکبار نیز از نزول قرآن به واسطه جبرئیل: نحل 102- قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ.
60- چه بود آنچه فرشتگان هم از درکش عاجز بودند؟ آیا جز محصول بلند مدت «امانتِ» آزادی و حق انتخاب و «اختیاری» که ربّ کریم به حکمتش به آدمیان عرضه کرده بود [احزاب 72 (33:72) ]!؟ پیشبینی فرشتگان کاملا درست بود که انسانِ آزاد و مختار فساد میکند و خون میریزد، اما این یک بُعد مسئله بود، بُعد دیگر آن نقش روح دمیده شده خدایی در نفس انسان و فرآیند «آزمون و خطا» و «توبه و تسلیم» بود که این نیمه پُر از ظرف وجودی انسان به نظر فرشتگان نرسیده و عملکرد آدمی را در تضاد با نقش خود دیدند. دنباله ماجرا به خوبی نشان میدهد که آدم چگونه از «آزادی» به «آگاهی» نسبت به «اسماء» رسید.