وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَـؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
و [خداوند] همه اسماء [=ماهیّت همه چیز] را به آدم آموخت، 61 سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت، 62 پس [در این آزمون] گفت: اگر صادق هستید [=در بدبینی به آینده آدمی درست اندیشیدهاید] اسماء اینان [=ماهیّت اشیاء] را به من بگویید!63
61- منظور از اسماء، الفاظ و عناوین و نام و نشان لغوی نیست، اسماء در زبان و فرهنگ قرآن، همان مشخصات و ماهیّت اشیاء و تفاوت در کیفیتهاست. به گفته مولوی:
هیچ نامی بـیحقیقت دیـدهای
یا زگافولامگُل،گل چیدهای
اسمخواندی رومسمّیرابجوی
مَه به بالا دان نه اندر آب جوی
آموزش اسماء، شناخت تدریجی عالم جمادات، گیاهان، حیوانات و هرآنچه در آسمانها و زمین است را در بر میگیرد. بدیهی است چنین تعلیمی نه یکباره و نه در یک زمان انجام شده، بلکه استعدادی است که خداوند در نهاد آدمی قرار داده تا در بستر زمان به تأنی و تدریج تا قیامت آن را فرا گیرد. اما ذکر این تعلیم با فعل ماضی از ناحیه خداوندی که خالق زمان و مکان است، دلالت بر قطعیّت و انجام آن میکند، هرچند ما همچنان در مدسه و مشغول تعلیم این اسماء هستیم، تا کِی بنیآدم به کلّ اسماء آگاهی یابند!!
حقیقت هر چیز خواص و آثار و عوارض آن، یعنی «اسم» اوست و آدمی با ابزار شناختی که خدا به او داده [سمع و بصر و فؤاد]، به کمک حواس ظاهری یا تفکر و تعقل ذهنی بر آن آگاهی مییابد. به این ترتیب، با حواس و ادراکات، آفریدههای پروردگارِ علّی و عظیم به تدریج برای خلیفه تازه زمین آشکار میگردد.
62- حرف «ثُمَّ» که [در مقایسه با حروف سین یا سوف] دلالت بر زمان طولانیتری میکند، نشان میدهد چنان تعلیمی «دفعهً واحدهً» نبوده و اصولا تعلیم [در باب تفعیل]، برخلاف وحی و الهام، بر تدریجی بودن آموزش دلالت میکند.
63- منظور از جمله «إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» راستگویی نیست؛ صداقت، انطباق پندار، گفتار و کردار با واقعیت است.