وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
و [به یاد آر] آنگاه که موسی به قومش گفت: ای قوم من! شما با [معبود] گرفتن آن گوساله بر خود ستم کردهاید، پس به سوی پاک آفرین خود 114 توبه کنید [=به طرف او برگردید]، پس خود را بکشید، 115 این [کار] برای شما نزد [خداوند] پاکآفرین شما بهتر است، پس [با انجام آن کار] خدا هم [به مغفرت و رحمت خویش] بر شما بازگشت که او مسلماً توبهپذیرِ مهربان است. 116
114- «بارئ» به آفریدگار ظاهراً از آن جهت گفته میشود که آفریدههایش بَری از عیب و نقص هستند. این کلمه با برائت و تبرئه و مبرا که تماماً برکنار بودن از نقص و اتهامی را میرساند همریشه میباشد.
115- چنین فرمان عمومی قتل، یا اعدام دستهجمعی را برخی از مفسرین کُشتن نفس اماره که به گوسالهپرستی فرمان داده است تلقی کرده و توصیهای به تزکیه نفس و پاکی از شرک شمردهاند، اما اصطلاح عرفانی «کُشتن نفس» قرینه قابل ارجاعی در قرآن ندارد. اکثریت مفسران، معنای ظاهری آن را که همان کشتن یکدیگر، یا عاملین گوسالهپرستی است، و در تورات [سِفر خروج باب 32] نیز گزارش شده است، ملاک گرفتهاند، اما چنین حکم بیضابطه و بیحدّ و حدودی که زنان و کودکان و پیران را نیز در بر میگیرد، چندان با احکام شرعی سازگار نمیآید، مگر آنکه آن را نه حکم و فرمانی تشریعی، بلکه قاعدهای «تکوینی» در عواقب و آثار همان اختلاف و دو دستگی در گوسالهپرستی تلقی کنیم که حضرت موسی [نه خداوند] وقتی کار از کار گذشته و چنان تعارض و تضادی در قومش پدید آمده، نه به حکم و فرمان، بلکه به تأسف و تحسّر گفته است: اینک به جان هم بیفتید و یکدیگر را بکشید! همانطور که والدینِ به تنگ آمده از دعواهای کودکان بعضاً میگویند، آنقدر به سر و کله هم بزنید تا جانتان درآید!
اگر مشیّت خدا چنین بوده که بنیاسرائیل در اعدامی دسته جمعی یکدیگر را بکشند، توبه پس از آن چه معنایی دارد؟ در چنین کشتار جمعی از کجا معلوم همان گوسالهپرستانی که اکثریت مطلق داشتند برنده میدان نمیشدند؟ اما مشابه این فرمان تکوینی را در آیه 243 همین سوره (2:243) ، که پیش درآمدی است برای توجیه تفصیلی بعدی آن [در آیات 224 تا 252]، میتوان دید. در این مجموعه نشان داده میشود چگونه قومی، که به رغم جمعیت بسیار، از مقابله با دشمن میهراسید، محکوم به زبونی و ذلّت و مخاطب فرمان تکوینی [مُوتُوا- بمیرید] قرار میگیرد، اما پس از سالیانی اسارت و ذلّت، به تدریج به غیرت و عزّت میگراید و به توفیق الهی برانگیخته و بیدار و «زنده» میشود: «ثُمَّ اَحْیاهُم»!!
در ضمن آیه 66 سوره نساء (4:66) [وَلَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیَارِکُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِیلٌ مِنْهُمْ...] نشان میدهد که خدا چنین کشتاری را مکتوب [قانونی] نکرده و حدوث اتفاقی این موارد محصول اختلافات دامنگستر خود اُمتها و عواقب دشمنیهاست.
116- همانطور که ذکر گردید، پس از کشتار جمعی، توبهپذیری معنا ندارد [والله اعلم].