إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِـحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ

مسلماً کسانی که [به آیین اسلام] ایمان آوردند و [نیز] کسانی که یهودی گشتند 139 و نصاری 140 و صابئیان، 141 [اصولا] هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان آورد و عمل شایسته‌ای انجام دهد، پاداش چنین کسانی نزد پروردگارشان [مسلّم] است و نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند.142

139- «هَادُوا»، از ریشه «هَود» [توبه و بازگشت به حق]، به قوم موسی از این روی گفته شده است که پس از گوساله‌پرستی استغفار کردند و با اعلام «إِنَّا هُدْنَا إِلَیْکَ» [اعراف 156 (7:156) ]، به خداپرستی بازگشتند. این کلمه با هدایت که از ریشه «هَدَیَ» می‌باشد تفاوت دارد.
جالب اینکه در قرآن 10 بار جمله «الذین هادوا» آمده است که دلالت بر «عمل مثبت» آنها می‌کند و تنها یک بار لفظ «یهودی» به چشم می‌خورد [آن هم از زبان خود یهودیان]، که بر «هویت تاریخی» ایشان اشاره می‌کند [آل‌عمران 67 (3:67) ]. کلمه «یهود» در کنار نصاری 2 بار در قرآن آمده است که آن نیز جنبه هویتی دارد.
اما در مورد مسلمانان، قرآن 89 بار جمله «یا ایها الذین امنوا» را تکرار کرده است که ناظر به «ایمان آوردن» آنها می‌باشد، و تنها یک بار عنوان «ایها المؤمنون» آمده، که آن هم از بُعد منفی و دعوت به توبه است [نور 31 (24:31) ]. درضمن، جمله «یا ایها المسلمون» هم اصلا در قرآن نیامده است. به این ترتیب به نظر می‌رسد ترجمه «ای یهودیان» برای «یا ایها الذین هادوا»، و «ای مؤمنین» برای «یا ایها الذین آمنوا»، منتقل کننده همه بار معنایی این خطاب‌های قرآنی نمی‌باشد.
نکته دیگر این که قرآن قوم عیسی(ع) را نیز، به خاطر عمل ممتاز حواریون، که پیامبر خود را در راه خدا نصرت دادند [آل‌عمران 52 (3:52) و صف 14 (61:14) ]، «نصاری» [14 بار]، یا «نصرانی» [یک بار] نامیده است، و حتی یک بار هم عنوان «مسیحی»، که جنبه شخصی دارد، را به کار نبرده است! و شگفت آن که مستشرقین اروپائی نیز به همین عادت مسلمانان را «محمدی» می‌نامیدند!

140- ذکر این مطلب نیز حائز اهمیت می‌باشد که قرآن فقط یهودیان و مسلمانان را مخاطب «یا ایها الذین هادوا/ آمنوا» قرار داده است، زیرا قوم موسی(ع) از گوساله پرستی توبه کردند، و قوم محمد(ص) از بُت‌پرستی. اما حواریون عیسی(ع) قبلا به آئین موسی بودند که به یاری پیامبر بعدی برخاستند. شاید دلیل آنکه «یا ایها النصاری» در قرآن نیامده است، محدود بودن باورمندان، به همان حواریون معدود بوده باشد که او را نصرت دادند، و می‌دانیم مسیحیت در دوران پس از آن پیامبر شکل گرفت و نام نصاری را ظاهراً خودشان برگزیدند: مائده 14- وَمِنَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِیثَاقَهُمْ...

141- نام قوم صابئین به عنوان قومی موحّد و صاحب کتاب، 3 بار در قرآن آمده است؛ بقره 62 (2:62) ، مائده 69 (5:69) و حج 17 (22:17) . لفظ عربی «صابئین» بیانگر قومی آرامی به نام «مندایی» است که حدود دو هزار سال قبل، از محل سکونت خود در مصر و فلسطین، در اثر برخورد با اقوام نیرومندتر، آواره گشتند و ابتدا به شمال سوریه و بین‌النهرین و سپس، در دوره اشکانیان و با حمایت «اردوان سوم»، به کناره‌های رود کرخه در خوزستان مهاجرت کردند و امروز در جنوب ایران و عراق پراکنده هستند. واژه صابئین در زبان عربی معادل کلمه مندایی- آرامی «صُبا، یا صوا» است که اشاره به مراسم غسل و شستشوی ویژه‌ای دارد. صابئین طبق رسوم باستانی خود، این سنّت مذهبی را در رودخانه و آب جاری انجام می‌دهند و اعراب با ترجمه صُبا [صوا] به تعمید، آنها را صُبّه، و با اضافه کردن یاء نسبی، صُبّی و به صورت جمع، صابئین نامیده‌اند. هرچند اعراب امروزی، با نظر به چنین شستشویی، آنان را «مغتسله» می‌نامند.

142- در این آیه 4 آیین منشعب شده از ملت ابراهیم را که در خاورمیانه می‌زیستند و اعراب معاصر پیامبر، کم و بیش با آنان آشنایی داشتند معرفی کرده است، اما هدایت پروردگار منحصر به این 4 آیین نبوده و به تصریح قرآن هیچ قومی بدون هدایتگر و هشدار دهنده نبوده است [رعد 7 (13:7) و فاطر 24 (35:24) ]. جمله «مَنْ آمَنَ بِاللهِ...» که به دنبال ذکر اسامی این 4 آیین آمده است، نشان می‌دهد اصولا هر کس، از هر آیین دیگری به سه اصل بنیادین‌: ایمان، آخرت و عمل صالح پیوسته باشد سعادتمند بوده و هیچ ترس و حزنی نخواهد داشت.
این بخش از آیه به وضوح نشان می‌دهد که داشتن هویت اسلامی، یهودی، نصرانی و صائبی مطلقاً شرط سعادت نیست و راه نجات همان سه اصل بنیادین می‌باشد. جمله «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا...» در ابتدای آیه معرّف کسانی است که به اسلام گرویده‌اند، این اسلامی اولیه است که با دو جمله کوتاه [شهادتین] آغاز می‌شود و نوعی نام‌نویسی در مدرسه ایمان محسوب می‌گردد، اما جمله بعدی «مَنْ آمَنَ بِاللهِ...» بیانگر ایمانی محکم و مستمر و محقّق شده در دلها می‌باشد. در زمان پیامبر نیز بادیه نشینانی که به اسلام پیوسته بودند گفتند: ایمان آوردیم، خداوند به پیامبر فرمود به آنها بگوید، شما ایمان نیاورده‌اید، بلکه بگویید اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دلتان وارد نشده است [حجرات 14 (49:14) ].
ترکیب خوف و حزن 19 بار در قرآن تکرار شده است. خوف، ترس و نگرانی از جان، و حزن، غصه از دست دادن مال و مکنت است. جمله: «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ» 12 بار و جمله «لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلا اَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» 2 بار در قرآن تکرار شده است. همه تلخکامی‌های بنی‌آدم از دو عامل ناشی می‌شود: 1- ترس [از مرگ و آنچه سلامتی و دوام عمر را تهدید کند]، 2- حُزن [غصّه انواع از دست دادن‌ها]. شیطان برای فریب آدم و همسرش در خوردن از شجره نهی شده، دو وعده به آنها داده بود: 1- خُلد [جاودانگی]، 2- مُلک لایبلی [مالکیتی که هرگز کهنه نمی‌شود]. و این دو تنها برازنده خداست، درمان راستین آن خوف و حزن را خداوند پس از هبوط از شرایط بهشتی، در پیروی از هادیان الهی نسخه‌پیچی کرده بود [بقره 38 (2:38) ] و اینک بار دیگر پس از هبوط بنی‌اسرائیل در این آیه [بقره 62 (2:62) ] آن نسخه تمدید می‌شود و تا انتهای این سوره 5 بار دیگر راه‌های رسیدن به امنیّت و آسایشی، که هیچ ترس و اندوهی بر انسان نباشد را معرفی می‌کند [بقره 112 (2:112) ، 155 (2:155) ، 262 (2:262) ، 274 (2:274) ، 277 (2:277) ].