فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
پس گفتیم: آن را به پای بعضی از آن [= به حساب وابستگی به گاو] بگذارید، این چنین خدا مردگان را زنده میکند و آیاتش را به شما مینمایاند، باشد تا تعقّل کنید [=آگاهی خود را به کار بندید]. 162
162- اکثر مفسران آیه قبل [دستور کشتن یک گاو] را مقدمه و مرتبط با این واقعه شمرده و چنین نتیجه گرفتهاند که این آیه راه حلی معجزهآمیز برای یافتن قاتل نمایانده است، تا با زدن عضوی از آن گاو به بدن مقتول، زنده شده و قاتل خود را معرفی نماید! اما نکاتی چند، تردیدهایی جدّی بر این برداشت وارد میکند: اول آنکه اگر چنین بوده باشد، آیه قبل [کشتن گاو] باید بعد از این آیه میآمد، ثانیاً در این مجموعه آیات [48 تا 121] که ناظر به فصول و وقایع مهم تاریخ بنیاسرائیل است، جمعاً 15 بار کلمه «اذ» [به یاد آر] در ابتدای هر سرفصل آمده است و اگر دو آیه 67 و 72 ناظر به یک واقعه بودند، ظاهراً ضرورتی به تکرار «اذ» نبود. ثالثاً در جمله «اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا» مرجع ضمایر، صریح و روشن نیست که الزماً اولی به مقتول و دومی به گاو برگردد. استنباط و توجیهات شارحین قدیم نیز مورد بررسی و نقد برخی مفسرین جدید، از جمله شیخ محمد عبده [در تفسیر المنار] و سِر سید احمد خان هندی قرار گرفته است.
مرحوم سید محمود طالقانی [در تفسیر پرتوی از قرآن ج 1 ص 200] با توجه به معانی گسترده فعل «ضَرَبَ»، جمله «اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا» را چنین تفسیر کرده است: «پس گفتیم آن قتل را به پای آن گاو یا به حساب آن بزنید: مانند عالِم اجتماعی یا پزشکی که منشأ شرّ و جنایت یا بیماری را معرفی میکند و میگوید: این جنایت یا بیماری... را باید به حساب آن آورد.» آنگاه در تفسیر «کَذَلِکَ یُحْیِی اللهُ الْمَوْتَى»، که بیشتر مفسرین آن را دلیل زنده شدن شخص مرده تلقی کردهاند، میگوید: «این لطف خداوند است که با شناساندن اصل و منشأ همه گناهان وجنایتها و دستور از میان بردن آن، نفوس و جوامع را پیوسته زندگی نوین میبخشد... «کَذَلِکَ یُحْیِی اللهُ الْمَوْتَى» این گونه دستور و باز کردن راه اصلاح و خیر، از آیات خداوند است که با اجرای آن چشمهای همه برای دیدن آیات خداوند باز و بینا میگردد: «وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ»... سرمایههای خرد از جمود و تقلید میرهد و راه تعقل باز میشود: «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ». افعال مضارع «یحیی، یری، تعقلون] چون دلالت بر استمرار فعل دارد، پس مخصوص قومی و زمانی نباید باشد.»