ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَـمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَـمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَـمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

سپس دلهاتان پس از این [تجربه عبرت‌آموز] سخت شد، پس [دلهاتان از نظر تأثیرناپذیری] همچون سنگ یا سخت‌تر از آن است، چرا که از پاره‌ای سنگ‌ها نهرها برون می‌جهد و پاره‌ای از آنها شکاف برمی‌دارد و آب از آن برون می‌ترواد و بعضی از آنها [در اثر فرسایش کوه‌ها] از ابهت خدایی فرو می‌ریزد! و خدا از آنچه [سنگدلان] می‌کنید غافل نیست. 163

163- قلب ما در قبول و پذیرش حق و هدایت الهی، حالات مختلفی دارد که از نظر سرسختی و مقاومت، یا نرمی و جاذبیت، قابل تشبیه با سنگ می‌باشد. برخی از سنگ‌ها همچون سنگ خارا، نه آبی به خود جذب می‌کنند و نه در اثر تغییرات جوی [باد و باران و یخبندان] تغییر شکل چندانی می‌دهند. امّا سنگ‌های رسوبی به دلیل نرمی، قابلیت بیشتری نشان می‌دهند و آب را جذب می‌کنند و به سهولت تغییر شکل و حالت می‌دهند.
قرآن نیز در مقام مقایسه و تمثیل، از این شباهت ظاهری استفاده کرده و با ارائه مثال مجسمی از تغییر شکل سنگها در کوه و دشت، به دلیل عوامل جوّی، نشان داده است که قلب آدمی از نظر قساوت و سختی ممکن است از سنگ هم سخت‌تر شود، با این تفاوت که عامل تغییر شکل در طبیعت، باد و باران و تفاوت درجه حرارت است، و در شریعت، نفس آدمی و هدایت و ارشاد الهی. در این آیه سه نوع سنگ را شناسانده است:
1- سنگ‌هایی که به شدت تأثیرپذیر بوده و به شکل انفجاری نهرهای متعددی از درون خود جاری می‌سازند .
2- سنگ‌هایی که حداقل شکاف برداشته و آبی خارج می‌سازند .
3- سنگ‌هائی که [به دلیل فرسایش یا یخبندان] از اوج ارتفاعات به پایین می‌غلتند و سقوط و «هبوط» می‌کنند .
انسانهای متقی و مقرب درگاه الهی، همچون انبیاء و اولیاء، در برابر هدایت و ذکر حق، چنان منقلب و دگرگون می‌شوند که انواع علم و حکمت ‌از دامنه وجودشان جاری می‌گردد و آثار حیات معنوی و هدایتشان امت‌ها را تا ابد سیراب می‌سازد. پیروان راستین آنها و پیشتازان امت نیز قابل تشبیه به سنگی هستند که شکاف برداشته و ازخلال آن آبی روان می‌گردد . آنها نیز با تأثیرپذیری از پیام رسولان و اعمال صالح خود، به مردم خیر و خدمت و احسان و انفاق می‌کنند. بالاخره سومین گروه کسانی هستند که اگر منشاء خیر و فایده‌ای نیستند و تشنگی و طلبی را برطرف نمی‌سازند، حداقل از قله غرور و استکبار پایین آمده و خضوع و خشوعی در برابر حق نشان می‌دهند و از منیّت و مستی غرور دست بر می‌دارند.
تمثیل فوق از ترکیب حالات مختلف سنگها در طبیعت با عکس‌العمل و بازتاب درونی دل آدمی در برابر حق، تصویر زیبایی ساخته است که برای اهل بصیرت بس تماشایی است. به خصوص نسبت دادن هبوط از بلندی یا خشیت الهی، که مخصوص موجودات باشعور است به سنگ و کوه،که ظاهراً شناخت و شعوری ندارند، برای همین است که متکبران را قله غرور به نیروی «خشیّت الهی» به دامان تواضع و فروتنی فرود آورد.
نتیجه‌گیری نهایی: «و ماالله بغافل عما تعلمون» [خدا از آنچه می‌کنید غافل نیست] نیز با ظرافتی شگفت حواس خواننده یا شنونده را از استعاره و تمثیل به عالم واقعیات و عملکرد انسان متوجه می‌سازد تا از طبیعت درس توحید بگیرد.