وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ
و بعضی از آنان بیسوادانی هستند 168 که کتاب [تورات] را نمیشناسند، مگر آرزوهایی 169 [خام و نژادپرستانه] و فقط پندارگرایی میکنند [=تابع تصوّرات خود هستند].
168- «أُمِّی»، منسوب به اُمّ [مادر]، دلالت بر درس نیاموختگی و بیسوادی میکند، گویی فرزندی همچنان نزد مادر مانده و به مدرسه نرفته است. اعراب پیش از اسلام عموماً اُمّی بودند و به ندرت خواندن و نوشتن میدانستند. خداوند به عمد پیامبر اسلام را «أُمِّی» نامیده است تا کسی گمان نکند سخن اوست [اعراف 157 (7:157) و 158 ، جمعه 2 (62:2) ] چرا که نه کتابی خوانده و نه خطی نوشته بود [عنکبوت 48 (29:48) ] و نه اصلاً میدانست کتاب و ایمان چیست [شوری 42 (42:42)]. قرآن اصطلاح «أُمِّی» را در برابر «اهل کتاب» قرار داده است که معرّف دو گروه: اعراب بیسواد و بادیهنشین، و بنیاسرائیل [یهودیان و مسیحیان] میباشد: آلعمران 20 (3:20)- ...وَقُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالْأُمِّیِّینَ.... بنیاسرائیل خود را باسواد و درس آموخته و مسلمانان را اُمّی میشمردند و از موضع خود برتربینی تعهدّی درقبال آنان برای خود قائل نبودند: آلعمران 75 (3:75)- ...قَالُوا لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ....
169- آرزو کردن را در زبان عربی «تمنی» میگویند که تصوراتی را در ذهن و خیال میپروراند. «أَمَانِی» جمع «اُمنیه» است که به آنچه در دل و ذهن و زبان انسان نقش بسته و بیان میشود گفته میشود. هر ملتی امید و آرزوهایی دارد که ممکن است حق یا باطل، واقعی یا کاذب باشد؛ «هنر نزد ایرانیان است و بس!» را میتوان از جمله «امانی» بسیاری از ایرانیان شمرد که سخن شاعر شیرین زبان خویش فردوسی را از هزاره پیش حقیقتی انکار ناپذیر تلقی کردهاند. بنیاسرائیل نیز خود بزرگبینیهای زیادی داشته و دارند که در این آیه به یکی از آنها اشاره کرده است.
ما مسلمانان نیز به «امانی»های مغایر قرآن دلبستهایم؛ کتاب الهی سرنوشت بندگان را به ایمان و عمل صالح گِره زده است، اما بسیاری از باورمندان سرنوشت خود را به تقلیدِ چشم و گوش بسته سپرده و دل به شفاعتهای بیعمل و توسلهای بیوسیله خوش میکنند.