وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنكُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ

و [به یاد آر] آنگاه که از بنی‌اسرائیل پیمان استوار گرفتیم 176 که جز خدا [چیزی یا کسی را] بندگی نکنید 177 و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان احسان کنید و با مردم سخن به نیکویی بگویید و نماز به پا دارید و زکات دهید، سپس جز اندکی از شما، به حال سرپیچی [از این توصیه‌ها] روی گرداندید.

176- «وثاق» بندی است که بار را بر پشت مَرکب می‌بندند تا سقوط نکند، یا ریسمانی که اسیران را می‌بستند تا فرار نکنند. «مِیثَاق» در معنای مجازی، عهد و پیمانی دوطرفه است که باید آن را در تعهد گرفت و پاسداری کرد تا نقض نشود. این آیه با آیه بعد گویا بیان همان ده فرمانی است که موسی برای بنی‌اسرائیل آورده بود.

177- هر مسلمانی که اهل نماز باشد، حداقل ده بار در نیایش‌های روزانه جمله «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» را تکرار می‌کند، پس ضروری است که بدانیم دقیقاً چه چیزی را از خدا درخواست می‌کنیم. در ترجمه‌های فارسی قرآن، بندگی کردن، پرستش، و اطاعت را معادل کلمه عبادت گرفته‌اند. البته این معادل‌ها از جهاتی قابل قبول است، ولی بیانگر روح مطلب و رساننده همه بار معنایی کلمه عبادت نمی‌باشد.
در زبان عربی به هموار کردن راهِ سنگلاخ در جاده‌سازی «عَبَّدالطَّریق» می‌گویند و مسیری را که با کثرت رفت و آمد کوبیده و برای رهروان رام شده باشد، «طَریقٌ مُعَبَّد» می‌نامند! عبادت به سلسله رفتارهایی گفته می‌شود که جاده وجود انسان را برای پذیرش تکالیف و صفات خدایی، مثل ایثار، انفاق، عفو، شهادت، علم و حکمت... هموار سازد و مقاومت منیّت‌ها و نفس دنیاطلب را مهار نماید.
با چنین ریشه‌یابی لغوی، آیا نمی‌توان گفت منظور از عبادت، رام و هموار کردن نفس طغیانگر و تن‌پرور آدمی است تا استعداد بالقوه‌ای را که خداوند از روح خودش در او دمیده به فعلیت برساند؟ این استعداد چیزی جز جذب همان اسماء الهی نیست که پیش از فرمان سجده ملائک بر آدم، در نهاد آدمی به ودیعه گذاشته شده است. در قرآن آمده است که شیطان را عبادت نکنید، بدیهی است منظور از عبادت، پرستش، آنطور که ترجمه می‌کنند، نیست، بلکه همان تسلیم شدن و تن دادن به وسوسه‌های اوست.