فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ

پس [بی اعتنا به راه آنها] تو رویکرد خویش به دین [=قانون خدایی] را حق‌گرایانه35 به پا دار.36 [این دین] همان فطرت [=سرشت] خداست که مردم را بر اساس آن [از عدم] آفریده است، آفرینش خدا هم دستخوش دگرگونی نخواهد شد37 [=سرشت انسان ثابت است]، این است دین بپا دارنده [=رشد دهنده]38 اما بیشتر مردم نمی‌دانند [که راه رشد و کمال در گرویدن به قانون خدایی است].

35 – حنیف از ریشه «حَنَفَ»، بیانگر انگیزه و میل از گمراهی به هدایت و از کجی به راستی و استقامت است. به بیان قرآن، حنیف بودن معادل مشرک نبودن است [«حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ» – حج 31 (22:31) ] و یا اخلاص در عبادت [«وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ»- بینه 5 (98:5) ]. واژه مخالف حَنَفَ، جَنَفَ می‌باشد که نوعی تمایل معکوس را نشان می‌دهد.
بیشتر آدمیان در ارتباط با حق خونسرد و خنثی هستند و کمتر انگیزه و احساسی برای جستجوی حق و گرایش به آن دارند، اما «حنیف» صفت مشبهه است و دلالت بر ثبوت چنین حالتی در شخص می‌کند. نمونه ممتازش در قرآن ابراهیم خلیل(ع) است که چنین حالتی در شخصیت او حالت ثابت و راسخ یافته بود و تغییر و تحول باورهایش از پرستش ستاره و ماه و خورشید تا رویکرد به ربّ العالمین، نشانگر حق جویی خالص او از همان دوران نوجوانی تا اواخر عمر و تسلیم به خدا و ذبح فرزند می‌باشد. در دو مورد باقیمانده [روم 30 (30:30) و یونس 105 (10:105) ] واژه «حنیفاً»، هدفگیری حق‌گرایانه به سوی دین خدا را نشان می‌دهد: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا.

36 – در فرمان: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا»، وجه در اینجا نماد توجه قبلی، رویکرد دل و اقبال به هدف متعالی است، و اقامه آن، معنای برپایی [مقابل افتادگی] و جدی گرفتن آن دارد. منظور این است بنده تسلیم شده به خدا باید مصمّم و جدی، تمام توجه خود را خالصانه و خالی از شرک به سوی دین او معطوف دارد.

37 – تبدیل نوعی تغییر و تعویض و جابجایی است. اصطلاح «تبدیل کلمات الله» چهار بار در قرآن آمده است [یونس 64 (10:64) ، انعام 34 (6:34) و 115 (6:115) ، و کهف 27 (18:27) ]، اما «تبدیل خلق الله» فقط در همین آیه آمده است.

38 – قیام، برخاستنی مقابل نشستن است که می‌تواند حقیقی یا مجازی باشد. «دین قیّم» همچون شخص قیّم برای یتیمان، متولی هدایت و مصلحت بندگان و موجب برپایی و شکوفایی استعدادهای معنوی آنها می‌گردد.