فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ

اما [با وجود این امکانات و اقتدار حیرت‌انگیز] هنگامی که مرگ را بر او [=سلیمان] مقدّر ساختیم، بر مرگ او آگاهشان نکرد جز جنبنده‌ای [=موریانه‌ای] که عصایش28 را [به آهستگی] می‌جوید. پس آنگاه که [پیکر سلیمان] فرو افتاد، دیو‌صفتان [=به بیگاری واداشته‌ شدگان] دریافتند که اگر از [مرگ او در] پنهانی خبر داشتند، در آن عذاب [=اعمال شاقه/ بیگاری] لحظه‌ای درنگ نمی‌کردند29 [=پا به فرار می‌گذاشتند]!

28- «مِنْسَأَتَهُ» به عصا گفته می‌شود، ریشه این کلمه نسأ، به معنای به تأخیر انداختن زمانی دارد. در علت این تسمیه گفته شده است که با عصا موانع راه را به کنار می‌زنند که نوعی تأخیر مکانی است. ممکن است معنای مجازی عصا، تکیه‌گاه قدرت و مکنت مورد نظر باشد [والله اعلم].

29- گویا سلیمان تکیه زده بر عصای خود در بلندی کاخ یا کوه مشرف بر مزرعه یا عملیات عمرانی ایستاده و بر جریان امور نظاره می‌کرد و احتمالا ساعت‌ها، بلکه روزها در این حالت بود و کسی مجاز نبود به محل فرماندهی او وارد گردد، تا وقتی که فرو افتاد و همه را متوجه مرگ او ساخت.
ذکر این قضیه به ظاهر کوچک و بی‌اهمیت در این قصه بس عبرت‌آموز است. حکومت‌ها و قدرت‌های سیاسی هر قدر نیرومند و شکست‌ناپذیر باشند، بر عصایی [حق یا باطل] تکیه دارند که پس از مرگ رهبر، ساختار اداری، امنیتی، اطلاعاتی، ارتشی، و اقتصادی آن تا مدت‌ها مانع از سقوط رژیم می‌گردد. همچنان که با افشاگری‌های خروشچف، مشروعیت نظام کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی سابق سلب گردید و نظام مارکسیستی مُرد! اما عصای کا. گ. ب و دستگاه‌های سرکوب امنیتی تا مدتها آن را سر پا نگه داشت. تا سرانجام موریانه آگاهی ملت شوروی تا زمان گورباچف و یلتسین کار را تمام کرد و مردمانی با همان داس و چکش‌ها مجسمه‌های لنین و استالتین را به زیر کشیدند «فاعتبروا یا اولی الابصار»!