فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ
اما [به جای شکر نعمت] گفتند: پروردگارا، میان سفرهای ما فاصله بیانداز37 [از پیوستگی شهرها به جداییطلبی و تفرقه میل کردند و با این تنگنظری] به خودشان ظلم کردند، در نتیجه [ماجرای فروپاشی] آنها را داستانهایی [عبرتانگیز برای دیگران] قرار دادیم و در نهایت پراکندگی پراکندهشان ساختیم 38 [=جامعهای یکپارچه و متحد را منقرض و متلاشی کردیم]. بیتردید در این [تجربه تاریخی] بس نشانههاست برای هر [انسان] پیوسته در صبر و شکر39 [=این تجربه حاوی پندی از ضرورت استمرار صبر در سختیها و شکر در نعمتهاست].
37- برخی از مترجمین قرآن دعای آن مردم برای دور ساختن آبادیهای پیوسته در مسیرشان را به حساب خستگی آنان از سبز و خرمی و هوس دیدن صحرا و هامون گذاشتهاند که اگر هم چنین بوده باشد امری طبیعی برای همه انسانها است و نمیتواند گناهی تلقی شود که موجب انقراض آن قوم شده باشد. به نظر میرسد مسئله عمیقتر از این است؛ پیوسته شدن شهرها با یکدیگر، هویت ملی و اشتراک منافعی را به وجود میآورد که زائل کننده امتیاز خواهیهای خواص و جداییطلبیهای مستکبران میباشد. در واقع این خدا نبود که جامعهای یکپارچه را متلاشی ساخت، بلکه تمایلات جداییطلبانه خودشان که دعای دورتر شدن شهرهاشان از یکدیگر را میکردند به اجابت رسید و به شدت متفرق و از هم دور شدند.
38- آیات 28 (14:28) تا 30 سوره ابراهیم که با فاصله پنج سال بعد از آیات سوره سبا در سال 12 بعثت نازل شده است، مردمی را مذمت میکند که نعمت خدا را با ناسپاسی به کفران مبدل ساختند و قومشان را به نابودی کشاندند، ریشه این انحراف را نیز در شرک و شریک قرار دادن برای خدا شمرده است.
39- جمله «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ» علاوه بر این سوره، که از بُعد منفی درباره ناشکری قوم سبا آمده، از بُعد مثبت درباره «صبر» تاریخی قوم بنیاسرائیل در دوران حضرت موسی(ع) مطرح شده است [ابراهیم 5 (14:5) ]، در دو سوره لقمان [آیه 31 (31:31) ] و شوری [آیه 32 (42:32) ] صبر و مقاومت کشتی[های بادی] در برابر توفان دریا و شکر نعمت «باد» را برای پیش روی به سوی مقصد [که هر دو در تمامی طول مسیر کاربرد دارد] نماد قابل تجسم این دو صفت شمرده است.