قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ
[داود بدون پرسش از دیگری بیتأمل] گفت: البته او در طلبِ29 میش تو در افزودن به میشهای خود به تو ستم کرده است و مسلماً بسیاری از شریکان به حق یکدیگر تجاوز میکنند، مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردند و آنها هم [البته] اندکاند! و داود [ناگهان] فهمید که [با چنین آزمونی] امتحانش کردیم! پس [به خاطر داوری نسنجیده و شتابزده] از پروردگارش طلب آمرزش کرد30 و به تواضع [در برابر ربّ] افتاد31 و [با توبه] به سوی او بازگشت.32
29- سئوال، در خواستههای زبانی خلاصه نمیشود؛ بلکه درخواست و طلبی است که همه نیازهای جسمی و روحی انسان را شامل میشود، اصولا همه موجودات جهان، از جماد و گیاه و حیوان، یکسره دست نیاز به سوی آفریدگارشان بلند کرده و در حال سئوالاند و خدا هرلحظه در شأن و کاری است [رحمن 29 (55:29) - یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ] و این قُوت و غذائی که خدا درعناصر درون خاک قرار داده، یکسان برای همه موجودات درخواست کننده [سائلین] فراهم است [فصلت 10 (41:10) - وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَهِ أَیَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ]. با این تفاوت که حیوانات مطابق غریزه از پیش تعیین شده، به زبان ضمیر خود درخواستهای غریزی میکنند، و انسان به برکت موهبت اختیار و استعدادی که خدا از روح خود در او دمیده، بسی فراتر از غرائز و تا بینهایت سئوال و درخواست دارد! و خداوند مهربان نیزکه همه جهان هستی را در دسترس خواستههای نامنتهای او [البته مشروط به تلاش و احراز قدرت علمی و صنعتی] قرار داده است: [لقمان20 (31:20) - أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَهً وَبَاطِنَهً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا کِتَابٍ مُنِیرٍ] دعای او اجابت میکند. [آیات 65 حج (22:65) و 10 فصلت (41:10) نیز در همین ارتباط است].
30- در این آیه خطای داود بسیار مجمل بیان گشته و دقیقاً گفته نشده اشکال داوری او در چه موردی بوده است؛ صحنه آرایی این داستان، با ذکر بالا رفتن از دیوار و به صورت ناگهانی بر خلوتگاه داود وارد شدن، سکوت محراب را شکستن و موجب ترس او شدن، چه بسا قرینه و راهنمایی برای فهم کلید ماجرا باشد، وگرنه سبک قرآن ورود به جزییات نیست. گویا داود در گوشه خلوتی غرق اشراق و ارتباط با خدای خویش بود که سرزده وارد شدنِ دو ستیزهگر با داد و قال دل او را فرو میریزد و پس از استماع سخن اولین برادر، عجولانه داوری میکند تا آنها را هر چه زودتر دور سازد و به ادامه مناجاتش با معبود بپردازد.
میگویند به هنگام داوری باید کاملا آرام و خونسرد بود، اما داود ترسیده بود و هنگام ترس تسلطی بر نفس نیست. و نیز در داوری نباید فریب ظواهر امر و مظلوم نمایی یکطرف را خورد، چه بسا حق با همانی باشد که همه ظواهر خلاف او حکم میکرد. ولی داود از دومی سؤالی نکرد! شاید همان یک میش هم متعلق به او بود و برادرش آن را ربوده بود! ممکن است رقم 99 علامتی روشنگر باشد، چرا که معمولا اشخاص به ارقام ناقص تمایل ندارند و 100 را ترجیح میدهند. نکته بسیار مهم دیگر این است که آزمونهای الهی الزاماً در فسق و فجور و هنگام نافرمانی نیست، بلکه در محراب عبادت و در اوج ارتباط و اتصال با خدا هم امکان امتحان است! وقتی کار بندگان گِره خورده و نیاز به قضاوتی عادلانه دارند، اولویت با خدمت به خلق است.
31- «خَرَّ» و «خُرُور»، سقوط و افتادن به زمین است، همچون سقفی که فرو میریزد [نحل 26 (16:26) ]، کوهی که متلاشی میشود [مریم 90 (19:90) ]، و پرندهای که از آسمان به زمین سقوط میکند [حج 31 (22:31) ] و... آدمیان نیز با مشاهده عظمت مقام یا موقعیتی به زمین سجده میافتند، مطلوب آن است که این سجده در غلیان احساسات لحظهای و حضور قلبهای موقت متوقف نشود و به شناخت و بصیرت منتهی گردد. قرآن از چنین به زمین سجده افتادنها و از خود بیخود شدنهای معنوی نشانههای فراوانی آورده است [ن ک به: ص 24 (38:24) ، مریم 58 (19:58) ، سجده 15 (32:15) ، اسراء 107 (17:107) تا 109، یوسف 100 (12:100) ].
32- «انابه» رجوع مکرر است، آدمی با انحراف از حق از خدا دور میشود و با هر دور شدنی باید برگردد. «انابه» دلالت بر مراقبت دایمی از نفس و اصلاح مسیر میکند. در این ماجرا داود برخلاف کسانی که روزها و هفتهها میگذرد تا متوجه خطای خود شوند و توبه کنند، به سرعت به خطای خویش واقف شد و در برابر حقیقت تسلیم شد. برخی از مترجمان «خَرَّ رَاکِعًا» را به زمین سجده افتادن ترجمه کردهاند، اما در اینجا سخن از رکوع است نه سجود! و رکوع همان خاضعانه پذیرفتن حق است.