إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ
بیتردید ما این کتاب را به حق [=با هدف معینی] بر تو نازل کردیم، پس خدا را در حالی که دین [=شیوه بندگی و عبادت] را برای او خالص کرده باشی پرستش کن3 [=به راهنمائی کتاب از شرک و ناخالصی دوری کن].
3- موضوع «خالص کردن دین در عبادت خدا» 12 بار در قرآن تکرار شده است که اهمیت فوقالعاده این امر را در خداپرستی نشان میدهد و سوره «زمر» بیش از بقیه سورهها [4 بار در آیات: 2، 3، 11، و 14] به این امر پرداخته است. مشرکین معاصر پیامبر، برخلاف تصور بسیاری از مردم، بر حسب آیات زیادی از قرآن، کاملا به «الله» اعتقاد داشتند و او را خالق و رازق خود دانسته و به صفت عزیز و علیم نیز میستودند، اما میپنداشتند خدا تنها «ربّالارباب» بوده و اداره امور دنیا را به فرشتگان، که دختران اویند، سپرده است.
آنها در واقع بُتها را فقط نماد فرشتگان میدانستند که برای دفع ضرر و جلب منفعت باید آنها را پرستش و در آستانهشان قربانی کرد. به این ترتیب نقش خدا عملا به عالم ملکوت حواله داده میشد و نقش اصلی، به عنوان واسطه و شفیع به بُتها سپرده میگشت و تودههای مردم نیز همین واسطهها را مؤثر در زندگی خود میشناختند و به آنان متوسل میشدند. شرک در حقیقت نه بیخدایی، که آفت خداپرستی و خشککننده شجره ایمان است. به تعبیر قرآن بیشتر مشرکین ایمان نمیآوردند، مگر ایمانی آلوده به فرهنگ شرکآمیز آباء و اجدادی [یوسف 106 (12:106) ].
اینکه چرا در قرآن تأکید شده خداوند همه گناهان را میبخشد به غیر از شرک [نساء 48 (4:48) و 116 (4:116) ] و چرا هر انگیزه ناخالص و غیر توحیدی، هر چند مشارکت اندکی در عبادت داشته باشد، آن را باطل میکند، نکتهای بس اساسی است. به نظر میرسد انسان در پرستش خدایی که «لیس کمثله شئ» [شبیه هیچ چیز نیست] و اول و آخر و ظاهر و باطن همه چیز است [حدید 3 (57:3) ]، به محض آنکه دستگیرهای ذهنی و واسطه ای محسوس و ملموس پیدا کند، خدا را در همان میبیند و به او دل میبندد و از آنجایی که فقط در پرستش خالص خدا، صفات و اسماء نیکوی او در وجود انسان تجلی میکند، دل بستن به آفریدههای او، به امید برآورده شدن حاجات، نه تنها رشد و کمالی پدید نمیآورد، بلکه آدمی را در حوائج مادی متوقف میسازد.