يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ

روزی که روی‌هایی 214 [به خاطر رویکرد به وحدت در اختلافات] سپید، و رویی‌هایی [به خاطر رویکرد به تفرقه و اختلاف] سیه گردد. اما کسانی که سیه‌روی شده‌اند، [شایسته این ندای غیبی‌اند که] آیا پس از ایمانتان [با دامن زدن مشرکانه به اختلافات] کافر شدید؟ 215 پس بچشید عذاب را به خاطر آنچه پیوسته کفر می‌ورزیدید. 216

214 - منظور از وجوه در این آیه، چهره‌ها، سران، رهبران و شخصیت‌های حق «وجیه المله» یا باطلی است که مردمان را به وحدت و همدلی، یا تفرقه و اختلاف سوق می‌دهند. هرچند توده‌های عادی مردم نیز در این جهت‌گیری‌ها و تخاصمات اجتماعی نقش دارند، ولی سهم پیشوایان جامعه [وُجُوهٌ] قابل مقایسه با نقش آنان نیست.
معنای ظاهری «وجه»، همان چهره و روی آدمی است، اما از آنجائی که روی آوردن به هر چیز، نشانه رویکرد دل به آن است، معنای باطنی این کلمه اهداف و آرمان‌هائی است که به آن روی می‌آوریم. مثلا آنگاه که ابراهیم(ع) پس از روی آوردن به ستاره و ماه و خورشید و مشاهده افول آنان، به آفریدگار آنها روی آورد، گفت: «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ...» [انعام 79]، مسلماً متوجه ساختن وجه خود، همان نگاه دل و هدفگیری در زندگی است. اصطلاحات: «ابتغاء وجه الله» [پى‌جوئی وجه خدا] و «یریدون وجه الله» [خواستن وجه خدا] که به کرّات در قرآن تکرار شده [از جمله: بقره 115 (2:115) و 272 (2:272) ، رعد 22 (13:22) ، روم 38 (30:38) و 39 (30:39) ، رحمن 27 (55:27) ، انسان 9 (76:9) ، لیل 20 (92:20) ، و...] همان جهت و هدف خدائی است که مؤمن به آن روی می‌آورد. چنین است تسلیم کردن وجه خود به خدا [...أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ...- آل‌عمران 20]. این که در قرآن گفته شده در قیامت کسانی با وجه خود به آتش می‌افتند، منظور همین اهدافی است که به آن روی آورده‌اند [از جمله اسراء 97 (17:97) ، فرقان 34 (25:34) ، قمر 48 (54:48) ].

215 - این کفر پس از ایمان، که در آیات 86 (3:86) و 90 (3:90) نیز آمده است، درباره عالمان بی‌عمل بنی‌اسرائیل است که به رغم آشنایی با ایمان و انبیاء الهی، به خاطر منافع طبقاتی و تعصّبات مذهبی از پذیرش اسلام و نبوّت پیامبر امتناع می‌ورزیدند.

216 - آن «یوم» و این «عذاب» البته ناظر به قیامت است، اما مگر حساب دنیا از آخرت به کلی جداست و این اشارات منحصر به عالمی دیگر است!؟ مگر تجربیات تاریخی بشر چهره‌ها و ملت‌هایی را نشان نمی‌دهد که با وحدت کلمه و اتحاد در نظر و عمل درخشیدند و نیز چهره‌ها و ملت‌هایی که به راه تفرقه و اختلاف رفته و با روسیاهی در تاریکی تاریخ گُم گشتند؟ چرا از این تصاویر زنده و گویا و تابلوهای نصب شده در تاریخ عبرت نگیریم و فراز و فرود و صعود و سقوط تمدّن‌ها را در غروب تمدّن اسلامی، از اوج علم و هنر، و طلوع تمدّن غربی از قعر قرون وسطای مسیحی، با محک وحدت و تفرقه مورد تأمل قرار ندهیم؟