وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنكُم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ
خدا وعدهاش را در مورد شما [صادقانه] به انجام رساند؛ آنگاه که آنان را [در آغاز نبرد] به اذن خدا [با ضربههای کاری] از حس و حرکت انداختید 305 [=فراری دادید] تا وقتی که [با ترک سنگرهای دفاعی به هوای غنایم] سُست شدید و به نزاع پرداختید و نافرمانی کردید پس از آنکه [خدا] آنچه را [=پیروزی بر دشمن] دوست داشتید به شما نشان داد. 306 بعضی از شما خواهان دنیا و بعضی خواهان آخرت هستید. سپس [همین دنیاطلبی، حواس] شما را از آنان منصرف کرد 307 تا امتحانتان کند. 308 و همانا خدا از شما درگذشت و خدا بر مؤمنین دارای فضل است.309
305 - «تَحُسُّونَهُم» از احساس، که به جای تقتلونهم آمده است، مفهوم از حس و حرکت انداختن دشمن و زمینگیر کردن آن دارد. وقتی ضربه آنچنان کاری و سهمگین باشد، دشمن مبهوت و مقهور میشود و هوش و حواسش را از دست میدهد. در حالی که معلوم نیست با کشتن نفراتی از آن الزاماً حواس خود را ببازد.
306 - در آغاز نبرد اُحد، مسلمانان به اذن خدا [با برخورداری از آثار صبر و تقوا] با وجود عِدّه و عُدّه کمتر، آنچنان ضربه کاری بر متجاوزان زدند که حس و حرکت را از آنان سلب کرد. غرور پیروزی و شوق غنایم، مسلمانان را به غفلت از سامان یافتن سریع دشمن، به رقابت در جمع غنایم مشغول واداشت و در میان تیراندازان نگهبان تپه سوقالجیشی اُحد اختلاف و نزاعی در ترک سنگر و کسب غنیمت، یا باقی ماندن در آن درگرفت. سرانجام دشمنِ فراری که تپه مشرف به میدان نبرد را بیحفاظ دید، با کشتن نفرات باقیمانده و تسلط بر آن موقعیت برتر، از پشت بر مشغول شدگان به جمعآوری غنایم یورش آورد و کثیری را کشت و بقیه را تار و مار کرد.
این آیه علت شکست را در سه عامل: فشل، تنازع و عصیان، که مقابل ثبات، وحدت و فرمانبرداری از رسول میباشد قرار داده است. تا موقعی که بر سه شرط خدایی بودند به «اذن» او پیروز شدند، با روی گرداندن از این «سنّت»، مشیّت خدا هم از آنان برگشت و پیروزی به دست آمده به سختترین شکست منتهی گردید.
307 - «ثُمَّ» که دلالت بر فاصله زمانی میکند، به نظر میرسد همان منصرف شدن فکر و حواس از احتمال حمله مجدد دشمن باشد، هرچند بعضی آن را به انصراف دشمن از کشتن بقیه مسلمانان، وقتی چنان پیروزی درخشانی به دست آورد، نسبت دادهاند.
308 - اغلب مفسرین و مترجمین، کلمه «ابتلاء» را آزمون و سنجش معنا کردهاند. اما خدا نیازی به آزمون و کسب اطلاع از نتیجه آن ندارد، بلکه کوره ابتلاء و فتنه برای آبدیده شدن و تحقّق یافتن استعدادها و گوهرهای نهان در وجود آدمی است.
309 - فضل خدا همان فزون بخشیها و عنایتهای بیکران اوست که به تناسب شایستگی به بندگان عطا میکند. کلمه «فضل» دلالت بر زیادت و فزونی میکند، فاضل به کسی گفته میشود که در دانش علم بیشتری از بقیه دارد. در این آیه به فضل خدا بر مؤمنین اشاره کرده، در آیه 251 بقره (2:251) بر «عالمین» و در 4 آیه بر «ناس» [بقره 243 (2:243) ، یونس 60 (10:60) ، نمل 73 (27:73) ، غافر 61 (40:61) ]. جمله «وَاللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیم» نیز 7 بار در قرآن آمده است.