فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ

پس به [لطف و جاذبه] رحمتی [ویژه] از جانب خدا بود که بر ایشان [=تخلف‌کنندگان در جنگ] نرم شدی و اگر خشن و سخت دل بودی، بی‌گمان از پیرامونت پراکنده می‌شدند. 326 پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها[ی اجرایی] با آنها مشورت کن. 327 پس هرگاه [بر اساس شورا] تصمیم گرفتی، به خدا توکّل کن [و نگران نتیجه رأی ناپخته آنان مباش] که مسلماً خدا توکل‌کنندگان را دوست دارد. 328

326 - آنچه در آیات گذشته از تخلفات تجربه اُحد به تصویر کشیده شده است، هر فرمانده و رهبری را به شدّتِ عمل و تنبیه می‌کشاند؛ از رفیقان نیمه راهی که برگشتند، از پاسداران و محافظان متخلفی که موقعیت استراتژیک تپه اُحد را به هوای غنایم ترک کردند، از رزمندگانی که پشت به دشمن و بی‌اعتنا به دوست به بلندی‌های اطراف فرار کردند و فریاد پیامبر مجروح خود را برای بازگشت و پیوستن به یاران نشنیده گرفتند و موجب آن شکست نظامی و ضربه روحی شدند. با این حال آن پیامبر رحمت که «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» [انبیاء 107 (21:107) ] و دارای اخلاقی عظیم بود [قلم 4 (68:4) ]، به لطف و جاذبه رحمت خاص خدایی با آنان مدارا و مهربانی کرد. حال آن که کیفر فاجعه شهادت حمزه [سردار سپاه] و هفتاد مجاهد فی سبیل‌الله و حوادث شرم‌آور پس از آن، به مقیاس مقرّرات ارتشی در روزگار ما، کمتر از محاکمه صحرایی و تیرباران خیانت‌کنندگان نیست. اما واقع‌بینی و بلند نظری و خُلق و خوی بی‌نظیر پیامبر همه را زیر چتر مهر و محبّت خود گرفت و اُمتی بزرگ و برادر تشکیل داد.

327 - گویا برخی تحلیل‌گران، شکست اُحد را ناشی از شورایی می‌دانستند که اکثریت آن به نظری مغایرِ نظر پیامبر [ولی امر مسلمین] رأی داد و می‌گفتند: وقتی رسول خدا در میان ماست، باید از مقام ولایت پیروی کنیم! غافل از آن که قلمرو امور اجرایی و موضوعات دنیایی، مستقل از احکام شرعی و امور آسمانی است. برای تربیت مردم و رشد اجتماعی آنان، چاره‌ای جز سپردن کارها به دست تدبیر خودشان و شخصیت دادن به آنان نیست. فرمان الهی در این آیه نیز در سه مرحله: عفو، طلب آمرزش برای آنان، نظرخواهی از آنان در امور معیّن شده است.
امــر «شــاورهم» پیمبــر را رسیـد
گـرچـه رایـی نیست رأیش را مزید
در تــرازو جو رفیق زر شده است
نی‌ازآن‌که‌جو‌چو زرگوهر‌شده‌است
امــر «شــاورهم» بــرای ایــن بُوَد
کـز تشـاور سهـو و کـژ کمتر شـود
کاین‌خردها‌چون‌مصابیح انورست
بیست مصباح ازیکی روشن‌تراست

328 - کسانی که به انتخابات، شوری، رأی مردم و نظام اکثریت به چشم وسیله [برای کشف رهبری و تحقّق ولایت و جلب حمایت مردم] نگاه می‌کنند، مشروعیت رأی مردم در انتخاب رئیس جمهور را نیز موکول به تنفیذ و امضای مقام رهبری می‌کنند! برداشت آنها از جمله «فَإِذَا عَزَمْتَ...» این است که رهبری باید تصمیم بگیرد و مصلحت را خود بسنجد، حتی اگر خلاف رأی شوری باشد! تأکید آیه بر توکل، که معمولا هنگام نگرانی برای سپردن کار به خدا انجام می‌شود، همین است که امور اجرایی و موضوعات مردمی را با رأی و نظر خودشان باید انجام داد و ناپخته بودن نظر اکثریت نمی‌تواند ناقض اصل شوری شود. با شورای مردمی است که ملت به رشد سیاسی می‌رسد، نه آنکه هرگاه به رشد سیاسی رسیدند می‌توان از آنان نظرخواهی کرد. چنین شیوه‌ای تأثیر به مراتب نکوتری در رشد جامعه نسبت به پیروی از رأی حتی صالح‌ترین مردم دارد.