شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ

خداوند [حیّ و قیّوم] با قائم بودن دائمی‌اش به قسط 42 [همه آفریده‌ها را به رشد و کمال رساندن به فراخور ظرفیت وجودی و استعداد آنها] گواه است 43 که هیچ خدایی [=معبودی] غیر از او نیست و [نیز] فرشتگان و دارندگان علم 44 [در پیوستگی و هماهنگی با قسط و عدالت در جهان هستی گواه عملی‌اند که] هیچ خدایی جز او نیست 45 که همو قدرت و حکمت مطلق است.46

42 - در زبان عربی به ترازو که «میزان» حقوق خریدار و فروشنده را تعیین می‌کند «قسطاس» می‌گویند و «قسط» معیاری است برای تعیین حق و سهم انسانها در مناسبات اجتماعی و اختلافات فیمابین. قسط و عدل قریب‌المعنا هستند و هردو تقریباً به یک اندازه [27 و 28 مرتبه] در قرآن تکرار شده‌اند. «عدل» که بیانگر تعادل و تناسب اشیاء و امور می‌باشد، عمدتاً جنبه «کیفیتی» عام داشته و به مناسبات رفتاری و اخلاقی برمی‌گردد، حال آنکه «قسط» تنها در «کمیّت‌ها» و امور محسوس و ملموس مثل: سهم و نصیب و توزیع عادلانه حقوق و امکانات اقتصادی کاربرد دارد.
داوری خدا در روز قیامت میان انسانها با «موازین قسط» خواهد بود [انبیاء 47 (21:47) ]، هم جزای مؤمنین [یونس 4 (10:4) ] و هم قضای عادلانه‌اش برای عذاب [هود 47 (11:47) و 54 (11:54) ]. قسط از صفات رفتاری خدا در داوری میان بندگان و جزای نیک و بد دادن به آنان شمرده شده و قرآن به قسط فرمان داده [قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ...- اعراف 29 (7:29) ]. و سه بار تأکید کرده است خدا مقسطین را دوست دارد [مائده 42 (5:42) ، حجرات 9 (49:9) و ممتحنه 8 (60:8) ]. در قرآن به برپایی قسط و رعایت آن بسیار تأکید شده است، اما در میان آیات مرتبط به قسط این آیه تنها موردی است که وصف «قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ» در مورد خدا به کار رفته است که دلالت بر رفتار عادلانه او میان آفریده‌ها، درعین حاکمیت و قدرت مطلقش می‌کند. ظاهراً برقرار کردن قسط میان موجودات بی‌شمار عالم هستی، حق و سهم هر موجودی را مطابق نیاز آن دادن هماهنگ با بقیه موجودات، در نظامی بسیار پیچیده و منظم و مقدّر است که هر جزیی را در جایگاه فراخور کمال خودش قرار می‌دهد.

43 - شهادت خدا می‌تواند از طریق وحی به رسولان برای ابلاغ به بندگان باشد، یا گواه بودن ذات و صفات خدایی که علاوه بر افاضه حیات، حرکتِ هدفدار جهان را قیمومیّت می‌کند. شهادت گاهی به زبان می‌آید و گاهی وجود کسی یا اعمال او خود شاهد و گواه و مجسمه صفاتش می‌شود. می‌گویند: خورشید آمد دلیل آفتاب. شهادت به این معنا بارها در قرآن به کار رفته است [از جمله: بقره 143 (2:143) ، آل‌عمران 140 (3:140) ، نساء 135 (4:135) ، مائده 48 (5:48) ...]. اصطلاح اولواالالباب و اولواالابصار زیاد تکرار شده، ولی این تنها موردی است که «أُوْلُواْ الْعِلْم» در کتاب الهی آمده که در مقایسه با «أُوْتُواْ الْعِلْم» دلالت بر دارایی ذاتی و عمیق علم در وجودشان می‌کند. چه بسا منظور از «أُوْلُواْ الْعِلْمِ» قیام کننده به قسط، همان پیامبران باشند [والله اعلم].

44 - اما شهادت فرشتگان و دانش‌داران به یگانگی خدا و قیام به قسط، پیوسته و هماهنگ با شهادت خداست، پس مؤمنین نیز شایسته است به این ارکستر جهانی بپیوندند و سازِ شهادت و قیام به قسط بنوازند. متن زیر قسمتی از دعای روز جمعه است:
«...اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُکَ وَ کَفى بِکَ شَهیدً، وَ اُشْهِدُ جَمیعَ مَلائِکَتِکَ، وَ سُکّانَ سَماواتِکَ، وَ حَمَلَهَ عَرْشِکَ، وَ مَنْ بَعَثْتَ مِنْ اَنْبِیائِکَ وَ رُسُلِکَ، وَ اَنْشَاْتَ مِنْ اَصْنَافِ خَلْقِکَ، اَنّى اَشْهَدُ اَنَّکَ اَنْتَ اللهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْت...»
«...بارخدایا! تو را گواه می‌گیرم و تو خود برای گواهی کافی هستی، همه فرشتگانت را گواه می‌گیرم، ساکنان آسمانهایت و نگهبانان عرشت، پیامبران و رسولانی که برانگیختی و انواع مخلوقاتی را که آفریدی به شهادت می‌گیرم که تو آن خدای یکتایی هستی که هیچ خدایی جز او نیست...»

45 - جمله «لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ» 37 بار در قرآن تکرار شده است که مستقل از جملات: «ما من اله الا الله»، «انما الله اله واحد»، «انّما هو اله واحد»، «مالکم من اله غیره»، «الهکم اله واحد» ، «ماکان معه من اله»، «ءاله مع الله» ، «من اله غیر الله»، «انما الهکم اله واحد»، «ام لهم اله غیر الله» می‌باشد.

46 - رک به پاورقی 11 (3:6) .