هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُـولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ

هموست آنکه این کتاب را [در سطح درک و فهم انسان] بر تو نازل کرد [که] بخشی [اعظم] از آن، آیاتی محکم [ثابت و پایدار و نامتغیر، همچون اصول کلی اخلاقیات و تاریخ انبیاء و اُمت‌ها] است که آنها اُمّ [=اصل و اساس و مرجع] کتابند، و [بخش] دیگر متشابهات 12 [متغیر و متناسب با درک و فهم بشری که به زبان تشبیه و تمثیل آمده است]. و اما کسانی که در دلشان انحرافی [=تمایلی از حق به باطل] 13 است، متشابهات آن را برای فتنه‌جویی 14 و تأویل‌گرایی 15 دنبال می‌کنند، حال آنکه تأویل آن [متشابهات] را [کسی] جز خدا نمی‌داند و راسخان در علم 16 [=دانشمندان عمیق‌نگر] گویند: ما [با وجود عدم شناخت تأویل متشابهات] بدان ایمان آورده‌ایم [و بر این باوریم که این کتاب] تماماً از جانب پروردگارمان است. و جز خردمندان [با وجدان خدایی، به این حقیقت] آگاهی نمی‌یابند.17

12 - محکمات، آیات استوار و پایداری هستند که فهم آن آسان و ثابت است؛ همچون آیات‌الاحکام یا تاریخ انبیاء و اُمت‌های گذشته. این آیات اصل و اساس و به اصطلاح «مادر» [اُمّ الکتاب] محسوب می‌شوند که موارد متشابه را باید به آن ارجاع داد. اما متشابهات به آیاتی درباره عوالم قیامت و بهشت و جهنم، ملائکه، روح، وحی [عوالم غیب- ماوراء الطبیعه] و آیاتی در آسمان‌ها و زمین گفته می‌شود که فهم علمی آن هنوز برای انسان‌ها مقدور نشده است. «انسان‌واره» تلقی کردن خدا و نسبت دادن: سمع، بصر، ید، غضب، رضایت، استوای بر عرش، قیام و... به او نیز به زبان تشبیه است، که در ظرف محدود اندیشه‌های بشری و استعدادهای او در قالب کلمات روزمره آمده است. نکته دیگر آن که معنای متشابهات برای انسانها پوشیده نیست، بلکه تأویل آنها، یعنی مصادیق حقیقی آنها را فقط خدا می‌داند.

13 - «زَیْغ» به انحراف از حق و میل به باطل گفته می‌شود. در دعای راسخون در علم [آیه 8 (3:8) ] از زیغ قلب پس از هدایت یاد کرده و آن را آفتی برای هدایت شمرده است.

14 - منظور از فتنه‌جویی، تلاش برای ایجاد اختلاف و ضربه زدن به باورهای دینی توده‌های ناآگاه مردم با تمسخر و ایجاد شک و تردید در ایمان آنان است که همه روز شاهد تبلیغات تعرضی فتنه‌جویان در رسانه‌های جمعی هستیم.

15 - «تَأْوِیلِ» از ریشه «اَوْل»، برگشت دادن و رجوع به حقیقت مطلبی است که هنوز وقوع خارجی پیدا نکرده است. خوابی که یوسف در کودکی از سجده خورشید و ماه و یازده ستاره دید، تحقق عینی و حقیقت آن در دوران صدارتش در مصر برای دیگران روشن شد. تأویل با تفسیر و تشریح و تفصیل تفاوت دارد، تأویل برگرداندن معنای متشابه ظاهری به معنای محکم است.
از 17 موردی که مشتقات تأویل در قرآن آمده است، 8 مورد آن در سوره یوسف در تأویل خواب یوسف و خواب‌های دو یار زندانی او و پادشاه مصر می‌باشد که تماماً از اتفاقی در آینده خبر می‌دهد. بقیه موارد درباره: تحقّق قیامت [اعراف 53 (7:53) ]، تحقّق علمی حقایق قرآنی [یونس 39 (10:39) ]، حکمت اعمالی که خضر انجام داد [کهف 78 (18:78) و 82 (18:82) ]، سرانجامِ نیکوی ارجاع داوری در اختلافات به خدا و رسول [نساء 59 (4:59) ]، سرانجامِ نیکوی خرید و فروش منصفانه [اسراء 35 (17:35) ]، و بالاخره تأویل متشابهات قرآنی [آل‌عمران 7 (3:7) ] می‌باشد.

16 - عنوان «الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم» تنها دو بار در قرآن آمده [آل‌عمران 7 (3:7) و نساء 162 (4:162) ]، و هر دو مورد عطف ایمان داشتن به نزول وحی و قرآن است. جداگانه ذکر کردن راسخون در علم از مؤمنون [در نساء 162 (4:162) ]، بر دانش و رسوخ علمی آنها، علاوه بر ایمانشان دلالت می‌کند. رسوخ علمی نشان از عمق دانش و ریشه‌دار بودن آن می‌کند که مقابل سطحی‌نگری و محفوظات قشری است. از امام علی(ع) در وصف این عالمان آمده است: «بدان که راسخون در علم همان کسانی هستند که اقرارشان به نادانی کامل خود از تفسیر حقایق پشت پرده غیب [درباره صفات ذاتی خدا]، آنان را از تلاش سخت و بیهوده برای نفوذ در سدهایی که در برابر غیب زده شده، بی‌نیاز کرده است. پس خداوند اعتراف آنها را به عجزشان در آگاه شدن از آنچه دانشی فراگیر بر آن ندارند ستوده و ترک تعمق در چیزی را که خدا جستجوی کُنه آن را تکلیف نکرده، رسوخ در علم نامیده است». [خطبه 91، بندهای 10 تا 12]

17 - عنوان «اولواالالباب» را «خردمندان» یا «صاحبان تفکر و عقل و اندیشه» ترجمه کرده‌اند، که البته بیانگر ابعاد گسترده این واژه نمی‌باشد. اولواالالباب یعنی صاحبان لُب. لُبِ هر چیز، مثل گردو و بادام، مغز آن است. مفسرین مغز انسان را همان عقل او شمرده‌اند و گفته‌اند اولواالالباب همان عاقلان، و به فارسی سلیس‌تر، خردمندانند. اما درک و فهمی که در ادبیات و عُرف امروز از واژه «عقل» وجود دارد، مغایر با مفهوم واژه عقل در قرآن و مستقل از ایمان به آفریدگار است. حتی در مواردی، «عقلانیت» را در برابر «ایمان» مطرح می‌سازند! در این صورت، آیا چنین خردمندانی از آیات پند می‌گیرند؟ برخی از لغت‌شناسان گفته‌اند لُب، نه هر عقلی، بلکه عقل خالص و پاک شده است! در این صورت باید پرسید: خلوص و پاک شدن از چه چیزی؟