رُّسُلًا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا

[آنها] رسولانی بشارت دهنده و هشدار دهنده [بودند] تا مردم را -پس از [ارسال] رسولان- بر خدا حجتّی نباشد 355 و خدا همواره ابرقدرت حکیم است. 356

355- احتجاج از ریشه «حَجْ» (قصد)، در باب افتعال (مثل: اشتعال = شعله‌ور شدن) قصد و تلاش ذهنی انسان برای دلیل و برهان آوردن علیه مخالف است. از این منظر، برهان را «حجّت»، و احتجاج را مجادله و مخاصمه گفته‌اند، اما در مجادله، مفهوم سُست کردن منطق طرف مخالف، در مخاصمه، مفهوم خصومت و دشمنی، و در محاجّه، دلیل و برهان عرضه کردن غلبه دارد.
حجت نداشتن بندگان علیه خدا، همان منطق و عقلی است که خود به بندگانش بخشیده و حکم عقلی عذاب بدون آگاهی و هشدار قبلی را نمی‌پذیرد. این دلیل را در آیه 134 سوره طه (20:134) آورده است: «وَلَوْ أَنَّا أَهْلَکْنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَى».

356- صفت «عزیز» در زبان عربی، دلالت بر عزّت مطلق، یعنی ابرقدرت بودن می‌کند که دستی بالای دست او نیست. از این نظر به شاهان نیز «عزیز» می‌گفتند. مثل عزیز مصر (فرعون). زمین بلندی را که آب بر آن سوار نمی‌شود نیز «عزاز» می‌گویند. صفت حکیم دلالت بر محکم و استوار و از عیب و نقص مبرا بودن می‌کند، همچون جسم محکمی که نشکن و یکپارچه است. خدا حکیم است، چون کارش کامل است و رخنه و راهی برای نفوذ خرابی و نقص در آن نیست.