وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا

و اگر بیم داشتید که درباره یتیمان به قسط عمل نکنید، [پس به منظور سرپرستی] با آن زنانی [=مادران و دختران یتیمی] که می‌پسندید ازدواج کنید. دو، یا سه و [حداکثر] چهار 9 و اگر بیم داشتید که نتوانید [میان همسران متعدّد] عدالت برقرار سازید، پس به یک همسر، یا آن [کنیزانی] که در اختیار شماست اکتفا کنید. 10 این روش نزدیک‌تر است به این که ستم نکنید.

9- یکی از معضلات پیچیده جامعه قبیلگی معاصر ظهور اسلام، فقدان دولت مرکزی و سازمانهای حمایت کننده اجتماعی، همچون پرورشگاه، برای اداره زندگی زنان بیوه و فرزندانی بوده که سرپرست خود را در جنگ‌ها از دست می‌دادند، بنابراین اداره زندگی یتیمان در روزگار فقر و جهل، نیازی فوری و مبرم‌ترین وظیفه اجتماعی به شمار می‌رفته است. علاوه بر آن، با توجه به مفاد آیه 127 همین سوره (4:127) ، در بسیاری از مردان فرصت طلب چنین تمایلی وجود داشته که از طریق ازدواج با دختران یتیم مالک اموال آنان گردند! و به این دلیل فرمان داده است میان یتیمان به قسط عمل کنید: «...وَأَنْ تَقُومُوا لِلْیَتَامَى بِالْقِسْط...»
سوره نساء که در دوران مدینه، یعنی سالهای سخت دفاع و شهادت نازل شده، در بین سوره‌های قرآن، بیشترین تمرکز و تأکید را بر مسئله یتیمان مبذول داشته و از 23 باری که واژه «یتیم» در قرآن به کار رفته، 8 مورد یعنی %35 در سوره نساء واقع شده است. اما این که چه ضرورتی داشته برای حفظ حقوق زنان (مادران و دختران یتیم) ازدواجی صورت گیرد، آنهم تا چهار همسر! و آیا خود این مسئله، مسائل جدیدی را نمی‌آفریده، البته سؤالی به ظاهر منطقی ولی دور از واقعیت‌های زمان نزول حکم و قضاوتی ایده آلیستی و مطلق‌نگر است. چهارده قرن پیش، عرب باده‌نشینی که دختر خود را در خاک می‌کرد و از شنیدن خبر تولد دخترش احساس خشم و ننگ می‌کرد، چگونه ممکن بود همسر بیوه و فرزندان یتیم کسی را که در جنگ کشته شده نگهداری کند؟ چگونه ممکن بود در جامعه فقیر و گرسنه عربستان کسی مسئولیت سیر کردن شکم بازماندگان خانواده‌ای را بپذیرد؟! ... جز آنکه انگیزه‌ای مثبت برای تشویق و تحریک به این امر ایجاد شود؟
مسلّماً اگر حل مشکل زنان بیوه و فرزندان یتیم آنان، بدون ازدواج امکان داشت ، همانطور که در آیه 127 (4:127) ذکر شده، ساده‌تر و بی دردسرتر بود، و به همین دلیل در آیه قبل اجرای عدالت میان یتیمان، یعنی تأمین زندگی آنان را بدون ازدواج مطرح کرده است. امّا خداوند از بندگان انتظاری ایده‌آلیستی ندارد، بنابراین با وقوف به واقعیت‌ها توصیه کرده است که اگر بیم داشتید که نمی‌توانید زندگی آنان را(بلاعوض) اداره نمایید، در این صورت (به عنوان ضرورتی موقت و مقطعی) با آنان ازدواج کنید!
اما رقم دو، سه یا چهار، تناسب با تعداد زنان بیوه دارد. یعنی اگر تعداد زنان در حدّی بود که مردانِ دارای امکانات مالی می‌توانستند هر کدام با قبول سرپرستی یک خانواده مشکل را حل کنند، کفایت می‌کرد. و اگر تعداد زنان بیشتر و یا تعداد مردان دارای امکانات کمتر بود، به همین نسبت تا رقم چهار این راه حل توسعه پیدا می‌کند. نکته مهم این است که در همان آیه و بدون فاصله اضافه کرده است که این نسخه (موقت و مقطعی) مشروط به اجرای عدالت میان زنان است، و اگر نگران شدید که نمی‌توانید میان آنان عدالت کنید، فقط به یکی اکتفا نمایید. ایده‌آل همان است که در آیه دوم مطرح شد، یعنی اجرای کامل عدالت (بدون انگیزه ازدواج). امّا اگر در شرایط زمانی و مکانی ویژه، به دلیل جنگ یا هر پیشامد فوق‌العاده، چنین امری ممکن نبود، آیا ممنوع کردن آن ظلم به زنان و کودکان بی‌سرپرست (یتیم) محسوب نمی‌شود؟
بشر امروزی با نظامات اجتماعی و قوانین پیشرفته اجتماعی، دقیقاً به همان خواست خداوند، که رسیدگی به وضع یتیمان و رعایت عدالت میان آنان است، از طریق مؤسسات و نهادهای ویژه جامه عمل پوشانده و دیگر نیازی به ازدواج با آنان نیست، هر چند مسئله جنگ و پیامدهای آنان، از جمله بازماندگان یتیم، نه از جامعه بشری رخت بر بسته و نه مشکلات روابط زن و مرد منحصر به مسئله مالی است. بنابراین اگر در شرایط ویژه‌ای ضرورت اجتناب ‌ناپذیری پیش آید، نمی‌توان همه درها را برای همیشه به روی همه بست!

10- جمله « وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ» (آنچه به ملک یمین گرفته‌اید- در جنگ به دست آورده‌اید) جمعاً 15 بار در قرآن تکرار شده است که به شرح مرحوم طالقانی (در تفسیر پرتوی از قرآن ذیل آیه 3 سوره نساء) «جمله وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ با فعل ماضی آمده، نه وصف کنونی: مملوککم، و نه فعل استمراری: تملک ایمانکم، و خبر از گذشته را می‌رساند که از سنن و باقیمانده جاهلیت بوده... با آنکه به بردگی گرفتن اسیران جنگی، روش همه جایی و همگانی بود و گاهی مصلحت، در سراسر جنگ‌های پیروز‌مندانه اسلام آن روز، از مشرکان مغلوب کسی به بردگی گرفته نشد. (در جنگ‌های) بدر، فتح مکه، و حنین، در حدود شش هزار زن و کودک اسیر شدند. مهاجر و انصار به پیروی از رسول خدا(ص) همه اسیران خود را که جزء غنائم‌شان بود، آزاد کردند... تا سال دهم هجرت و رسول خدا، در هر جا که توحید پا می‌گرفت، بردگی و تبعیض از میان می‌رفت... تا پس از گسترش فتوحات و خلافت، که ناخلف‌هایی به چهره اسلام درآمدند که از درون مشرک و از مرتجعان جاهلیت بودند، تبعیض‌های قومی و نژادی و آزادی از مسلمانان و موحدان سلب شد و قصور خلفا و وابستگان آنان از غلامان و کنیزان پر گردید» (ج 4 ص 70 تا 72).